و اما فواید مخالطه با مردم مثل تعلیم و تعلم و کسب مسایل و تحصیل اخلاق حسنه از متصفین به آنها و استماع مواعظ و نصایح و ادراک ثواب و حضور جمعه و جماعت و تشییع جنایز و عیادت مریض و تحصیل معیشت عیال و زیارت برادران و قضای حوایج محتاجان و رفع ظلم از مظلومان و شاد کردن دل مومنان و نفع رسانیدن به مسلمانان و خلاصی از نظر داشتن به دست مردمان و تحمل ایذا و اذیت مردم و رسیدن به ثواب تواضع و فروتنی و امثال اینها.
و مخفی نماند که حکم مطلق به ترجیح یکی از این دو بر دیگری خطاست، زیرا که چگونه می توان گفت که عزلت و گوشه نشینی بهتر است از برای شخص جاهلی که هیچ از اصول و فروع خود را یاد نگرفته و از علم اخلاق چیزی به گوش او نخورده، و فرق میان خوب و بد نکرده، و می تواند اینها را از مخالطه با علما و نیکان فراگیرد؟ و چگونه می توان گفت که آمد و شد با مردم بهتر است از برای کسی که ضروریات علم و عمل خود را تحصیل کرده و به مرتبه ابتهاج رسیده و لذت طاعت مناجات با پروردگار را یافته به جهت قناعت و اندک مایه از احتیاج به مردم فارغ شده و برآمد و شد او با مردم فایده دنینه مترتب نگردد و یا مظنه مفاسد در آن باشد و از نیت خود در اعمال و حصول مبطلات عمل مطمئن نباشد؟ پس صحیح آن است که بگوییم افضل بودن عزلت و الفت نسبت به اشخاص و احوال و زمان و مکان، تفاوت می کند و باید هر شخصی نگاه به حال خود کند و به همنشین خود و به نیت خود در عزلت یا در الفت و بر آنچه بر اینها مترتب می شود از فواید و مفاسد و اینها را با یکدیگر موازنه نماید و بسا باشد که از برای بعضی کناره گیری از همه مردم و عزلت تام، افضل باشد و از برای بعضی دیگر آمد و شد با همه کس و الفت تام با ایشان و از برای دیگری میانه روی و دوری از بعضی و الفت با بعضی.
و حاصل آنکه کسی که از نفس خود مطمئن نباشد که مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ایشان اخلاق ردیه از برای او هم نرسد خلوت و تنهایی از برای او افضل است بلکه هر که از قدر ضروری از کسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهایی از برای او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بیاراید و از مفاسد اختلاط با مردم ایمن شود و بعد از آن اگر در اختلاط با ایشان فایده بیند اختلاط کند.
و همچنین کسی که به مقام انس با پروردگار رسید و مرتبه استغراق از برای او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامی نرسیده که با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را از دست ندهد و آمد و شد با ایشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از برای او بهتر، زیرا از فواید مخالطه با مردم هیچ نیست که با این، مقاومت تواند کرد.
و به این جهت بود که بسیاری از دوستان خدا کنج خلوت را گزیده و در خود را به روی خلق بسته اند و به آشنایی یک کس از همه بیگانه شده اند و در گوشه تنهایی سر به خود فرو برده می گویند:
ما را هوس انجمنی نیست که عشاق
جز خلوت و در دل گله از یار نخواهند
اویس قرنی گوید که «احدی را نیافتم که پروردگار خود را بشناسد و با غیر او انس گیرد» یکی از بزرگان گوید که «چون صبح را می بینم می گویم «أنا لله و انا الیه راجعون» که دیگر باید با مردم ملاقات کنم» شخصی از نیکان حکایت می کند که «در ولایتی عابدی را دیدم که از قله کوهی بیرون آمد، چون مرا دید در پس درختی پنهان شد به نزد او رفتم و گفتم: سبحان الله بخل می کنی که من تو را ببینم؟ گفت: ای مرد من روزگار طویلی است که در این کوه پنهان شده ام و علاج دل خود را می کنم که از یاد دنیا و اهل آن فراموش کند و عمر خود را در این کار تمام کردم و در این، بسیار تعب کشیدم و از خدا مسئلت کردم، تا دل من ساکن شد و به خلوت و تنهایی خو گرفت.
از آنگه که یارم کس خویش خواند
دگر با کسم آشنایی نماند
چون تو را دیدم ترسیدم که مثل اول شوم و پناه می گیرم به خدا از شر تو پس صیحه زد و گفت: «وا غماه من طول المکث فی الدنیا» یعنی «آه از طول مکث در دنیا» پس روی خود را از من گردانید و گفت: پاک و منزه است خداوندی که چندان لذت خلوت و تنهایی و انقطاع به او را به دل اهل معرفت چشانید که نعیم بهشت و حوران پاکیزه سرشت را از یاد ایشان برده» حکیمی گوید که «آدمی از تنهایی وحشت می کند به جهت اینکه خود از کمال، و آنچه به آن شاد شود خالی است، پس می خواهد که به اختلاط مردم کسب شادی و فرح کند و چون که ذات خود آدمی شریف شد و کمال از برای او حاصل شد طالب تنهایی می شود که از خود تحصیل سرور و شادی کند» و از این روست که گفته اند: «الا ستیناس بالناس من علامات الافلاس» یعنی «انس گرفتن با مردم، نشان تهیدستی و بی مایگی است».
پس کسی که از برای او میسر باشد که به دوام یاد خدا انس به او تحصیل کند و به مواظبت فکر، معرفت خود را زیاد نماید، تنهایی و خلوت از برای او بسیار بهتر است از جمیع فوایدی که از اختلاط مردم حاصل می شود، زیرا فایده همه عبادات، و ثمره همه مجاهدات این است که دوستی خدا حاصل شود و آدمی با انس به خدا و معرفت او بمیرد و محبت حاصل نمی شود مگر یه انس به خدا و انس هم نمی رسد مگر به دوام ذکر و معرفت هم نمی رسد مگر به فکر و شرط این، اطمینان خاطر و فراغ دل است و فراغ بال موقوف است به تنهایی و فرار از مردم.
در معرفت بر کسانی است باز
که درهاست بر روی ایشان فراز
از این دیو مردم که دیو و ددند
حذر کن که همصحبتان بدند
و چنان تصور نکنی که منافاتی میان اختلاط با مردم و انس به خدا نیست، از آن راه که پیغمبران و اوصیای ایشان با وجود استغراق از شهود و محو انس، مخلوط با مردمان بودند، زیرا که هر کسی استعداد جمع میان این اختلاط ظاهری با مردم و اقبال باطنی به خدا را ندارد بلکه آن موقوف است به قوت نبوت و ولایت پس هر ضعیف نفسی طمع در این مرتبه نمی تواند کرد.
رخت مسیحا نکشد هر خری
محرم دولت نشود هر سری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.