گنجور

 
ملا احمد نراقی

دوش می رفت به صد ناز جوانی به رهی

زلف پرتاب به رخ، خنده مستانه به لب

من عصا بر کف و قد خم شده و موی سفید

می دویدم به دو صد لابه و عجزش ز عقب

چون مرا دید چنین گفت صفایی چه تو راست

که به دنبال من آیی به چنین رنج و تعب

تو بدین هیئت اگر عشق نبازی چه شود

با چنین حال دگر وصل جوانان مطلب

 
sunny dark_mode