گنجور

 
 
 
عطار

شد عمر و دل از کرده پشیمان آمد

کارم بنرفت و کار تاوان آمد

گر راه نگه کنم بسر شد بر من

ور عمرنگه کنم به پایان آمد

خواجوی کرمانی

آن روی که رشک ماه تابان آمد

وان موی که آفت دل و جان آمد

بگشاد نقاب و روز روشن گردید

در پای فکند و شب بپایان آمد

اهلی شیرازی

تا خنده زنان لبت به بستان آمد

در گریه خون غنچه خندان آمد

در عهد تو چار ضرب زد لاله زرشک

با طاس قلندری بدوران آمد

صامت بروجردی

صد شکر که دفترم به پایان آمد

اکنون سر شوریده به سامان آمد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه