رفتم ز دست خود من در بیخودی فتادم
در بیخودی مطلق با خود چه نیک شادم
چشمم بدوخت دلبر تا غیر او نبینم
تا چشمها به ناگه در روی او گشادم
با من به جنگ شد جان گفتا مرا مرنجان
گفتم طلاق بستان گفتا بده بدادم
مادر چو داغ عشقت می دید در رخ من
نافم بر آن برید او آن دم که من بزادم
گر بر فلک روانم ور لوح غیب خوانم
ای تو صلاح جانم بیتو چه در فسادم
ای پرده برفکنده تا مرده گشته زنده
وز نور رویت آمد عهد الست یادم
از عشق شاه پریان چون یاوه گشتم ای جان
از خویش و خلق پنهان گویی پری نژادم
تبریز شمس دین را گفتم تنا کی باشی
تن گفت خاک و جان گفت سرگشته همچو بادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و شدید خود نسبت به معشوق سخن میگوید. او به حالت بیخودی و عاشقانهگی خود اشاره میکند و از جنگ جانش با خود میگوید. شاعر در دلدار خود را به شدت میجوید و در تلاش است تا فقط او را ببیند. او از زخمهای عاطفی و داغ عشق، و همچنین از خوشحالی و شادابی ناشی از عشق یاد میکند. شاعر در نهایت به شناخت عمیقتری از عشق و وجود خود دست مییابد و بیان میکند که چه قدر معشوق برای او مهم است. همچنین، اشارهای به هویت خود و ارتباطش با گذشتگان دارد. این شعر، مجموعهای از عواطف و تفکرات فلسفی و عرفانی در مورد عشق و هستی است.
هوش مصنوعی: به خاطر بیتوجهی و از دست دادن کنترل خود، در حالتی از جنون و بیخبری قرار گرفتم. اما در این بیخبری مطلق، احساس شادی عمیقی را با خود تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: چشمم را به معشوق دوختهام تا کسی جز او را نبینم و زمانی که چشمهایم را به روی او باز میکنم، فقط او را مییابم.
هوش مصنوعی: زندگی با من به شدت درگیر شده و جانم به من میگوید که مرا اذیت نکن. من به او گفتم که اگر میخواهی جدا شوی، طلاق بگیر. او پاسخ داد که بده، من هم تسلیم شدم.
هوش مصنوعی: مادر وقتی که داغ عشق تو را بر چهرهام میدید، در آن لحظه که من به دنیا آمدم، از درد دلش نافم را برید.
هوش مصنوعی: اگر به آسمانها بروم یا از لوح غیب بخوانم، تو که نیکوکار جان منی، بدون تو چه بر سر خود میآورم؟
هوش مصنوعی: ای کسی که پردهها را کنار زدهای تا مردگان را زنده کنی و از نور چهرهات یاد عهد پیشین را در یادم زنده کردهای.
هوش مصنوعی: از عشق زیبایانی که مانند پری هستند، به حالت عجیبی درآمدهام. ای جان، به قدری از خودم و دیگران دور شدهام که انگار خودم نیز یکی از همان پریها هستم.
هوش مصنوعی: در تبریز به شمسالدین گفتم که چه زمانی خواهی بود؟ تن گفت: من از خاکم و جان گفت: من سرگردان و آشفتهام مانند باد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
در روز تیرباران مردانه ایستادم
جان با هزار شادی در راه او سپردم
سر با هزار منت در پای او نهادم
جز راستی نبینی در طبع بی نفاقم
[...]
گفتا شه شهیدان کامد روا مرادم
تا آتش محبت زد شعله بر نهادم
در کربلای عشقش بار بلا گشادم
در جلوهگاه جانان جان را به شوق دادم
درروز تیر باران مردانه ایستادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.