گنجور

 
مولانا

رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار

چون مرا دیوانه کردی گوش دار

گفت بنگر گوش من در حلقه‌ایست

بسته ی آن حلقه شو چون گوشوار

زود بردم دست سوی حلقه‌اش

دست بر من زد که دست از من بدار

اندر این حلقه تو آنگه رَه بری

کز صفا دُرّی شوی تو شاهوار

حلقه ی زرین من وانگه شبه

کی رود بر چرخ عیسی با حمار

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۱۱۰۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابوسلیک گرگانی

خون خود را گر بریزی بر زمین

به که آب روی ریزی در کنار

بت‌پرستیدن به از مردم‌پرست

پند گیر و کار بند و گوش دار

مسعود سعد سلمان

رأی مجلس کرد رای شهریار

پادشاه تاج بخش تاجدار

سیف دولت شاه محمود آنکه شد

مجلس او آسمان افتخار

ای خداوند خداوندان دهر

[...]

سنایی

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

وطواط

ای ز دولت دست جاهت را سوار

هیچ میدان چون تو نادیده سوار

عدل تو بفزود زینت ملک را

زینت ساعد بیفزاید سوار

حزم تو چون خاک و عزم تو چو باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه