بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
مکر زن پایان ندارد رفت شب
قاضی زیرک سوی زن بهر دب
زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد
گفت ما مستیم بی این آبخورد
اندر آن دم جوحی آمد در بزد
جست قاضی مهربی تا در خزد
غیر صندوقی ندید او خلوتی
رفت در صندوق از خوف آن فتی
اندر آمد جوحی و گفت ای حریف
ای وبالم در ربیع و در خریف
من چه دارم که فدایت نیست آن
که ز من فریاد داری هر زمان
بر لب خشکم گشادستی زبان
گاه مفلس خوانیم گه قلتبان
این دو علت گر بود ای جان مرا
آن یکی از تست و دیگر از خدا
من چه دارم غیر آن صندوق کان
هست مایهٔ تهمت و پایهٔ گمان
خلق پندارند زر دارم درون
داد واگیرند از من زین ظنون
صورت صندوق بس زیباست لیک
از عروض و سیم و زر خالیست نیک
چون تن زراق خوب و با وقار
اندر آن سله نیابی غیر مار
من برم صندوق را فردا به کو
پس بسوزم در میان چارسو
تا ببیند مؤمن و گبر و جهود
که درین صندوق جز لعنت نبود
گفت زن هی در گذر ای مرد ازین
خورد سوگند او که نکنم جز چنین
از پگه حمال آورد او چو باد
زود آن صندوق بر پشتش نهاد
اندر آن صندوق قاضی از نکال
بانگ میزد کای حمال و ای حمال
کرد آن حمال راست و چپ نظر
کز چه سو در میرسد بانگ و خبر
هاتفست این داعی من ای عجب
یا پریام میکند پنهان طلب
چون پیاپی گشت آن آواز و بیش
گفت هاتف نیست باز آمد به خویش
عاقبت دانست کان بانگ و فغان
بد ز صندوق و کسی در وی نهان
عاشقی کو در غم معشوق رفت
گرچه بیرونست در صندوق رفت
عمر در صندوق برد از اندهان
جز که صندوقی نبیند از جهان
آن سری که نیست فوق آسمان
از هوس او را در آن صندوق دان
چون ز صندوق بدن بیرون رود
او ز گوری سوی گوری میشود
این سخن پایان ندارد قاضیش
گفت ای حمال و ای صندوقکش
از من آگه کن درون محکمه
نایبم را زودتر با این همه
تا خرد این را به زر زین بیخرد
همچنین بسته به خانهٔ ما برد
ای خدا بگمار قومی روحمند
تا ز صندوق بدنمان وا خرند
خلق را از بند صندوق فسون
کی خرد جز انبیا و مرسلون
از هزاران یک کسی خوشمنظرست
که بداند کو به صندوق اندرست
او جهان را دیده باشد پیش از آن
تا بدان ضد این ضدش گردد عیان
زین سبب که علم ضالهٔ مؤمنست
عارف ضالهٔ خودست و موقنست
آنک هرگز روز نیکو خود ندید
او درین ادبار کی خواهد طپید
یا به طفلی در اسیری اوفتاد
یا خود از اول ز مادر بنده زاد
ذوق آزادی ندیده جان او
هست صندوق صور میدان او
دایما محبوس عقلش در صور
از قفس اندر قفس دارد گذر
منفذش نه از قفس سوی علا
در قفسها میرود از جا به جا
در نبی ان استطعتم فانفذوا
این سخن با جن و انس آمد ز هو
گفت منفذ نیست از گردونتان
جز به سلطان و به وحی آسمان
گر ز صندوقی به صندوقی رود
او سمایی نیست صندوقی بود
فرجه صندوق نو نو منکرست
در نیابد کو به صندوق اندرست
گر نشد غره بدین صندوقها
همچو قاضی جوید اطلاق و رها
آنک داند این نشانش آن شناس
کو نباشد بیفغان و بیهراس
همچو قاضی باشد او در ارتعاد
کی برآید یک دمی از جانش شاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان قاضی زیرکی روایت میشود که در یک مجلس شبانه با زنی قرار میگیرد که او به بحث در مورد عشق و نادانی انسانها میپردازد. زن دو شمع روشن میکند و از مستی و بیخبری مردم صحبت میکند. ناگهان شخصی به نام جوحی وارد میشود و نسبت به صندوقی که قاضی در آن پنهان شده، صحبت میکند. او نگران است که مردم به خاطر ظاهری زیبا، فکر کنند در صندوق طلا وجود دارد، در حالی که حقیقتا چیزی جز لعنت در آن نیست.
جوحی تصمیم میگیرد صندوق را بسوزاند تا نشان دهد چیزی در آن نیست. قاضی از حمال میخواهد که او را از این وضعیت آگاه کند. در ادامه، قاضی به فکر باز کردن پرسشها و درک عمیقتری از حقیقت میافتد و میداند که شناخت واقعی در عمق وجود آدمی نهفته است. او اشاره میکند که انسانها در قفسهای خود محبوس شدهاند و تنها افراد برگزیده و پیامبران قادر به درک حقیقت هستند. در نهایت، قاضی به این نتیجه میرسد که رهایی از این قفس نیاز به آگاهی و دانش عمیق دارد.
هوش مصنوعی: نیرنگ و ترفند زنان هیچگاه تمام نمیشود. شب، قاضی باهوش به سوی زن میرود تا به بررسی وضعیت بپردازد.
هوش مصنوعی: زنی دو شمع روشن و نقل مجالس برپا کرد و گفت ما بدون این نوشیدنیها به شادمانی و مستی ادامه میدهیم.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، جوحی (یک نوع سگی که به شکار میرود) به درون آمد و با سرعت از قاضی مهربان عبور کرد تا به درگاه برسد.
هوش مصنوعی: او هیچ خلوتی را جز در علاقه به صندوقی نداشت و از ترس آن جوان، به درون صندوق رفت.
هوش مصنوعی: جوحی وارد شد و گفت: ای دوست، در بهار و پاییز، حال و روز من چنین و چنان است.
هوش مصنوعی: من چه چیزی دارم که ارزش قربانی شدن برای تو را داشته باشد؟ آن کسی که هر لحظه از من کمک میخواهد، چرا باید به من وابسته باشد؟
هوش مصنوعی: در دل خشکی من که چیزی نیست، زبانم گاهی به سخن میآید و در این بین به یاد مفلسان میافتم، گاهی هم کمحرفی میکنم.
هوش مصنوعی: این دو دلیل اگر وجود دارد، یکی به خاطر تو و دیگری به خاطر خداست.
هوش مصنوعی: من چه چیزی دارم جز آن صندوقی که باعث تهمت و سوءظن به من شده است.
هوش مصنوعی: مردم تصور میکنند که من درونم پر از طلاست و به همین خاطر از من به اشتباه به دنبال آن هستند.
هوش مصنوعی: ظاهر صندوق بسیار زیباست، اما از طلا و نقره و زرق و برق خالی است.
هوش مصنوعی: وقتی جسمی زیبا و با وقار در آن مکان باشد، نمیتوانی چیز دیگری غیر از مار را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: من فردا صندوق را به کو میبرم تا در وسط چارسو بسوزانم.
هوش مصنوعی: مؤمن، کافر و یهودی همه میخواهند ببینند که در این صندوق چیزی جز نفرین و لعنت نیست.
هوش مصنوعی: زنی از مردی میخواهد که از این موضوع عبور کند و او قسم میخورد که جز این رفتار نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: او به سرعت و مانند باد، صندوقی را که بر دوش داشت، به آسانی حمل کرد.
هوش مصنوعی: در آن صندوق، قاضی آواز میزد و میگفت: ای باربر، ای باربر!
هوش مصنوعی: آن باربر در حالتی مستقیم و کج به اطراف نگاه میکند تا ببیند صدا و اخبار از کدام سمت میآید.
هوش مصنوعی: صدای این نیایشگر، عجیب است. آیا این یک پری است که به طور پنهانی مرا فرا میخواند؟
هوش مصنوعی: با تکرار آن صدا و افزایش گفتار، متوجه شدم که دیگر آن ندا به خودبازنگشته است.
هوش مصنوعی: در نهایت مشخص شد که فریاد و سر و صدایی که از صندوق به گوش میرسید، ناشی از وجود کسی در داخل آن بود.
هوش مصنوعی: عاشقی که به خاطر معشوقش غمگین شده و از دنیا رفته است، هرچند که جسمش دیگر در کنار ما نیست، اما روح و یادش همیشه در دلها باقی است.
هوش مصنوعی: زندگی در بستهای حبس شده است و از آنچه در دنیا میگذرد، تنها یک جعبه میبیند.
هوش مصنوعی: این سر که بالاتر از آسمانهاست، در حقیقت به خاطر آرزوها و تمایلات انسانها در آن صندوق نهفته است.
هوش مصنوعی: وقتی انسان از جسمی که دارد خارج میشود، مانند این است که از یک قبر به قبر دیگر میرود.
هوش مصنوعی: این گفتگو هیچگاه به پایان نمیرسد. قاضی گفت: ای باربر و ای حملکننده صندوق.
هوش مصنوعی: من را در جریان قرار بده تا در دادگاه زودتر نایبم را ببینم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که بعضی افراد بیخرد، مانند طلا، در ارزش و اهمیت خود به محلی خاص تعلق دارند و به منزلت و جایگاه خود میبالند، حتی اگر در واقعیت دانشی ندارند.
هوش مصنوعی: ای خدا، افرادی را برگزین که با دانش و حکمت باشند تا روح من را از قید و بند جسم آزاد کنند.
هوش مصنوعی: آیا غیر از پیامبران و فرستادگان، کسی میتواند مردم را از گرفتارهای جادو و فریب نجات دهد؟
هوش مصنوعی: از میان افرادی که وجود دارند، تنها یک نفر است که میداند در وجودش چه چیز ارزشمندی قرار دارد.
هوش مصنوعی: او باید جهانی را مشاهده کرده باشد پیش از این که بداند حقیقت چه چیزی است و چه تضادی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل، دانشی که برای مؤمن مفید نیست، موجب میشود که عارف به گمراهی خود پی ببرد و در باورهایش مطمئن باشد.
هوش مصنوعی: او هرگز روز خوبی را نداشته و در این بدبختی، دیگر چه زمانی میتواند خوشحالی را تجربه کند؟
هوش مصنوعی: یا اینکه به یک کودک در حال اسیری برخورد کرد، یا اینکه خود از ابتدا به عنوان بنده متولد شده است.
هوش مصنوعی: ذوق آزادی در وجود او وجود ندارد و جان او مانند صندوقی است که فقط تصاویری از میدان زندگی را در خود جای داده است.
هوش مصنوعی: عقل او همیشه در حال حبس و محدودیت است و در حالی که در قفسها و محدودیتهای مختلفی گرفتار است، هنوز توانایی عبور از آنها را دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره میشود که فردی که در قفسی قرار دارد، به جای این که به سوی بالاترین مقام و حالت ممکن برود، سرگردان و ناامید در قفسها و مکانهای محدود حرکت میکند. به عبارتی، او نتوانسته است به اوج و حقیقتی که در جستجوی آن است دست پیدا کند و همچنان در محدودیتها و مشکلات باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر میتوانید، در این کار وارد شوید. این پیام به جن و انسانها از عالم پروردگار فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: هیچ راهی به آسمان و حاکمیت الهی وجود ندارد جز از طریق سلطان و وحی.
هوش مصنوعی: اگر چیزی از یک صندوق به صندوق دیگر منتقل شود، هیچ چیز جدیدی به وجود نخواهد آمد، زیرا در نهایت همان صندوقها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: فرصتهای جدید و تازه ممکن است نادرست یا کوچک به نظر بیایند، اما کسی که در صندوق قرار دارد، توانایی درک آنها را دارد.
هوش مصنوعی: اگر به این صندوقها فریب نخوری، مانند قاضی آزادی و رهایی را جستجو کن.
هوش مصنوعی: آن کسی که نشانهاش را میداند، باید دارای شناس و آگاهی باشد و در عین حال از هیچ چیزی نترسد و بیصدای ناله نباشد.
هوش مصنوعی: او مانند قاضی است که همواره در فکری عمیق به سر میبرد و هرگز لحظهای از روحش خوشحال نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.