گنجور

 
مشتاق اصفهانی

گل یکی داند چو بانگ بلبل و فریاد زاغ

باغ را گو باغبان پردازد از مرغان باغ

هم‌نشینان تو دارند از گرفتاران فراغ

فارغند از حال مرغان قفس مرغان باغ

هست بر جان و دل من از تف عشق تو داغ

از یک آتش می‌گدازد شمع و می‌سوزد چراغ

غیر حاضر یار غایب چون مرا باشد فراغ

قرب غیر و بعد او داغیست بر بالای داغ

رفت و گشتم از خمار وصل و بخت تیره داغ

آمد و می در ایاغم کرد و روغن در چراغ

از تو دایم در خمار حسرتم کز وصل و هجر

غیر را می در قدح ریزی مرا خون در ایاغ

غیر مست از جام ولت من خمارآلوده آه

چند باشم زین قدح من خشک‌لب او تردماغ

در رهت عشق از من و دل گو اثر مگذار چند

من ز دل جویم نشان و دل ز من گیرد سراغ

بگذرم بهر تو از کونین زاهد نیستم

کز هوای هشت خلد آید برون زین چارباغ

کیستم مشتاق در باغ جهان آن عندلیب

کز گل و گلشن به یاد کوی او دارم فراغ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

عسجدی

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

قطران تبریزی

تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ

ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ

از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر

و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ

سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک

[...]

امیرخسرو دهلوی

شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ

می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ

داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای

چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ

بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع

[...]

ابن یمین

پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک

بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ

از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم

وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ

با حریفان موافق عمر میبردم بسر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه