توئی که چاشنی آشتی است جنگ ترا
کشد ز شوق در آغوش شیشه سنگ ترا
تو آن گلی که ز نیرنگ حسن هر کس هست
شنیده بوی تو اما ندیده رنگ ترا
شدم ز تیر تو آسوده خصم جان من است
هر آنکه از جگرم میکشد خدنگ ترا
زدی ز حلقه خط با ستمکشان در صلح
گمان آشتی از پی که داشت جنگ ترا
به نقطه که نهفته است این قدر مضمون
که داده خامه قدرت دهان تنگ ترا
دل تو چون دل من شد به نازکی که گداخت
ز گرمی آه من و شیشه ساخت سنگ ترا
خورد به سینه مشتاق هر کجا تیری
ز شست غمزه جهد چشم شوخ و شنگ ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسی عمیق و پیچیده از عشق میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و تصاویری زیبا، به جنگ و آشتی در روابط عاشقانه اشاره میکند. او معشوق را به عنوان گلی توصیف میکند که از نیرنگها و زیباییهای دیگران متفاوت است. دل شاعر و معشوق به شدت تحت تأثیر هم قرار دارند و عشق آنها به نوعی باعث ایجاد درد و رنج میشود. شاعر به پیچیدگی و تناقضهای عشق اشاره میکند و به این نکته میپردازد که آشتی واقعی بین آنها وجود ندارد و وابستگی عاطفیشان عمیق و متعهد است. در کل، متن به عمق احساسات و پیچیدگیهای روابط عاشقانه میپردازد.
هوش مصنوعی: تو که باعث ایجاد صلح و آشتی هستی، جنگ و نزاع تو را به آغوش خود میکشد، مانند شیشهای که سنگی را درون خود میگیرد.
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که زیبایی و فریباییاش در حرفها و داستانها شنیده میشود، اما هیچکس از نزدیک رنگ و چهرهات را ندیده است.
هوش مصنوعی: من از تیر تو آسودهام، اما دشمن جانم همان کسی است که با تمام وجودم برای تو تیراندازی میکند.
هوش مصنوعی: تو با کسانی که ستم میکنند، به خیال صلح و آشتی، از حلقهی دوستیت جدا شدهای، اما بدان که پشت این ظاهر، جنگ و دشمنی نهفته است.
هوش مصنوعی: در اینجا به نقطهای اشاره شده است که در آن موضوعاتی بسیار عمیق و پرمغز وجود دارد. این اندیشهها و مطالب به حدی هستند که قلم یا ابزار بیان تو، که محدود و کوچک است، نمیتواند به خوبی آنها را منتقل کند. به بیان دیگر، مفهومها و معانی این نقطه آنقدر غنی است که برای بیان آنها به ابزار و وسایلی فراتر از تواناییهای فعلی نیاز داریم.
هوش مصنوعی: دل تو به نرمی دل من شده است، به قدری که از گرمی آه من ذوب شده و شیشهای مانند سنگ تراشیده است.
هوش مصنوعی: هر جا که تیر نگاه شاداب و بازیگوش تو پرتاب میشود، دل عاشق به شدت و با اشتیاق به آنجا میخورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که ره نمود ندانم قبای تنگ ترا
که در کشید به بر سرو لاله رنگ ترا
چنین که چشم ترا خواب بسته می دارد
که باز دارد ازین خواب چشم شنگ ترا
نمی گذارد دنبال چشم تو سرمه
[...]
که تنگ دوخت عفی الله قبای تنگ ترا
که داد زیب دگر سرو لاله رنگ ترا
مصوری که جمال تو دید حیران ماند
چو در خیال درآورد زیب و رنگ ترا
زسنگ لیلی اگر کاسه یی شکست چه شد
[...]
کدام بت شده رهزن دل چو سنگ ترا
که آفتاب محبت، شکسته رنگ ترا
شد از عتاب تو افزون، امیدواری غیر
زبس که مصلحت آمیز دید جنگ ترا
درآمدی و ندارم چو باد گستاخی
[...]
شوم هلاک چو غیری خورد خدنگ ترا
که دانم آشتئی در قفاست جنگ ترا
کرشمه های تو از بس که هست ناز آئین
نه آتشی تو داند کسی نه چنگ ترا
چه حاجت است به می لعل سیر رنگ ترا؟
نظر به پرتو خورشید نیست رنگ ترا
دم از ثبات قدم می زند ز ساده دلی
ز دور دیده هدف جلوه خدنگ ترا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.