تا کوی تو بیرهبری و راهبری چند
رفتم ز پی ناله خونین جگری چند
یک دوزخ و نیک و بد ازو در حذر ای وای
ریزد اگر از شعله آهم شرری چند
از خیل اسیران کهن نیستم اما
روزی زدهام در قفسی بال و پری چند
شد وصل بتان قسمتم از ترک دل و دین
دادم خزفی چند و خریدم گهری چند
بگذار بنظاره گل از روی تو چینم
رحم آر بمحرومی حسرتنگری چند
آن زلف پر از حلقه بر آن طرف بناگوش
شامیست که در دل بود او را سحری چند
مشتاق من و راهنوردان ره عشق
چون ریگ روانیم پریشان سفری چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جستجوی معشوق میپردازد و از مشکلات و احساسات درونی خود میگوید. او از رهبری و راهبری در راه عشق بدون هدایت صحبت میکند و از درد و نالههای خود شکایت دارد. شاعر اذعان میکند که اگرچه در اسارت نیست، اما احساس آزادی ندارد. او به زیبایی معشوق و تمنای وصال او اشاره میکند و از حسرت بر محرومیتهایش میگوید. همچنین به جذابیت و تارهای زلف معشوق اشاره میکند و در نهایت به شوق و پویایی در پی عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها به دنبال تو رفتهام و در این مسیر، بدون هدایت و راهنمایی، تنها صدای نالههایم را به همراه داشتهام.
هوش مصنوعی: یک جهنم وجود دارد که باید از آن دوری کرد. اگر آتش اندوه من شعلهور شود، عواقب بدی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: من در میان زندانیان قدیمی نیستم، اما روزی در قفسی confined شدهام و چند بال و پر از خود دارم.
هوش مصنوعی: من به خاطر در آغوش گرفتن معشوقهها از دل و دین خود دست کشیدم و با صرف چند قطعه پول، چند گوهر ارزشمند خریدم.
هوش مصنوعی: بگذار تا از زیباییهای تو لذت ببرم و گل بچینم. ای رحم، به من که در حسرت ماندن هستم، کمک کن.
هوش مصنوعی: آن موهای حلقهدار و مواج، مانند نیمهای از چهرهی زیبا است که در دل، یاد و خاطرهای شگفتانگیز و جذاب را برمیانگیزاند.
هوش مصنوعی: من عاشق و دوستداران راه عشق مانند سنگریزههای روان در حال حرکت هستیم و در این سفر بیپایان بیقرار و نگرانیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بیخبر از گریهٔ خونینجگری چند
باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند
سوز دل عشاق چه دانند که چونست
بگریخته از داغِ بلا بیجگری چند
چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش
[...]
تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند
گویند ازو بهر فریبم خبری چند
هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر
کیفیت نظّاره صاحبنظری چند
یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم
[...]
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
[...]
یک بار نکردیم در آن دل اثری چند
شرمندة آزردن آه سحری چند
گر دامن پاکت نبود روز قیامت
چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!
اسباب جهانگیری عشق است مهیّا
[...]
کردی چو کباب ستم عشوه گری چند
یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند
در راه تمنای تو بی پا و سری چند
از دیده برون ریخته لخت جگری چند
بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.