تا کی به ما نشینی بیگانهوار یارا
آخر تفقدی کن یاران آشنا را
جانم فدای آن دم کز بعد انتظاری
باز آید آشنایی بنوازد آشنا را
دستم تو گیر یارب کز رنج خار وادی
محملنشین چه داند حال برهنهپا را
نبود ترا حذر چند از آه دردمندان
اندیشه کن که باشد گهگه اثر دعا را
چشم ترحم از یار دارم ولی چه سازم
خوبان نمینوازند عشاق بینوا را
روزی که شد دل ما روشن ز صیقل عشق
آیینه بود در زنگ جام جهاننما را
منعم ز بیقراری بیاو مکن که هرچند
کردم طلب نجستم صبر گریزپا را
بیگانهام ز خود ساخت بوی تو تا چه باشد
حال کسی که بیند دیدار آشنا را
زر میشود به کف خاک ز اکسیر بینیازی
گو از جهان بکش دست جویای کیمیا را
مشتاق اگر ز بزمش دورم عجب نباشد
در بارگاه سلطان کی ره بود گدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و انتظار شاعر برای دیدار یاری آشنا است. شاعر از بیگانهوار نشستن یار و عدم توجه او به دوستان واقعی خود گله میکند و از خداوند میخواهد که او را از رنج و دردهای زندگی آزاد کند. او به یادآوری میآورد که در زمانهای سخت، دعا و عشق میتوانند تسکینی برای دلهای دردمند باشند. شاعر همچنین به زیبایی عشق و تأثیر آن بر روشنایی دل اشاره کرده و از دوری خود از معشوق احساس ناتوانی و بیقراری میکند. در نهایت، او با نمادگرایی به جستجوی نیایش و خواست واقعی در دلتنگیهایش میپردازد.
هوش مصنوعی: چقدر باید به ما مانند یک غریبه نگاه کنی، ای دوست؛ در نهایت یک لحظه به دوستان نزدیکت توجهی کن.
هوش مصنوعی: وجودم فدای لحظهای است که پس از مدتها انتظار، آشنایی دوباره به سراغم میآید و با مهربانی به من دوری را جبران میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش دستم به تو برسد، زیرا کسی که بر روی محمل نشسته و در راحتی است، حال پای برهنهای را که در رنج خارها میخورد، درک نمیکند.
هوش مصنوعی: نبود تو باعث شد که من از آه و ناله دردمندان نترسم. به فکر بیفت که ممکن است گاهی اثر دعاهای آنها در زندگیام نمایان شود.
هوش مصنوعی: من از دوستام انتظار رحم و محبت دارم، اما چه میتوانم کرد؟ زیرا زیبارویان به عاشقان بیپناه توجهی نمیکنند.
هوش مصنوعی: روزی که دل ما به روشنی عشق منور شد، مانند آینهای صاف و بیزنگ، تصویر شفاف و زیبای جهان را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس ناامیدی و بیقراری فردی است که در جستجوی آرامش و صبر است، اما با وجود تلاشهایش، نتوانسته به آن دست یابد. او از کسی میخواهد که مانع از بیقراری و ناآرامیاش شود، در حالی که نتیجهای از تلاشهایش نمیبیند و به نظر میرسد صبر همیشه از دسترسش دور است.
هوش مصنوعی: من از خودم بیگانهام و بوی تو مرا اینگونه کرده است. حال کسی که دیدار آشنای خود را میبیند، چه حال و وضعی خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: خاک با اکسیر بینیازی به طلا تبدیل میشود. پس از دنیا بگذر و از طلبکننده کیمیا دست بکش.
هوش مصنوعی: اگر من از میکدهاش دور ماندهام، چیزی عجیب نیست؛ چون در دربار پادشاه، راهی برای گدا وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با آن که میرسانی، آن بادهٔ بقا را
بی تو نمیگوارد، این جام باده ما را
مطرب قدح رها کن، زین گونه نالهها کن
جانا یکی بها کن، آن جنس بیبها را
آن عشق سلسلت را، وان آفت دلت را
[...]
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
[...]
با آن که برشکستی چون زلف خویش ما را
گفتن ادب نباشد پیمانشکن نگارا
هستند پادشاهان پیش درت گدایان
بنگر چه قدر باشد درویش بینوا را
از چشم من نهانی ای آب زندگانی
[...]
دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا
تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا
زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد
شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را
گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید
[...]
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.