از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را
یا رب کند آگاه که فریادرسم را
در وصلم و از هجر بود ناله زارم
آویخته صیاد به گلبن قفسم را
نالم ز پی ناقهاش اکنون که ندیده است
خاموش نشیننده محمل جرسم را
درمانده خاشاک تنم کو مدد اشک
شاید که به سیلاب دهد مشت خسم را
از من حذر ای آینهرو چند که چون صبح
از پاکی دل نیست غباری نفسم را
آن یکهسوارم که به میدان محبت
عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست
کز بیکسی من کند آگاه کسم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.