ای شهریار ذیشان کز غایت بزرگی
شان تو بینیاز است از مدح خوانی من
گرد بنای حسنت هست آهنین حصاری
از پاس دعوت خلق چون پاسبانی من
این پاسبانی اما چون دولت تو باقیست
جان نیز اگر برآید از جسم فانی من
دوش از عطیهٔ تو ای نوبهار دولت
از شرم زردتر شد رنگ خزانی من
با آن که بر وجودت از دعوت و تحیت
دایم گوهر فشانیست شغل نهانی من
بر عادت زمانهای داور یگانه
موقوف سیم و زر نیست گوهرفشانی من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به وصف بزرگی و والایی شهریار اشاره میکند و بیان میکند که شان و مقام او نیازی به تمجید ندارد. او با تشبیه زیبایی شهریار به حصاری آهنین، از او به عنوان پاسبانی یاد میکند که از دعوت مردم حفاظت میکند. اما شاعر خود را در این پاسبانی ناتوان میداند و حتی اگر جانش نیز برباد برود، همچنان وفادار به خدمت اوست. همچنین، شاعر به تأثیر بارقههای نعمتهای شهریار بر وجودش اشاره میکند و ابراز میکند که رنگ او از شرم در برابر جلال شهریار زرد شده است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که جواهرچشانی او هیچگونه وابستگی به ثروت ندارد و به نوعی خود را خالص و فطری توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ که به خاطر عظمت تو نیازی به ستایش من نداری.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند دیواری آهنین است که مردم را به دعوت از خود میخواند و من مانند نگهبانی از این دعوت محافظت میکنم.
هوش مصنوعی: این نگهبانی که از تو باقی مانده، به من اجازه نمیدهد که جانم از این جسم مادی جدا شود.
هوش مصنوعی: شب گذشته به خاطر هدیه تو، ای بهار نوین، رنگ چهرهام از شرم، زردتر از رنگ پاییز شد.
هوش مصنوعی: با اینکه همواره وجود تو به خاطر دعوت و سلامتی از ارزش و جواهر مملوست، اما کار پنهانی من چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: زمانه به من آموخته است که ارزش و توانایی من به داشتن مال و ثروت نیست؛ بلکه درخشش و زیبایی وجودم به چیزهای دیگر وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.