صیدی که لعب عشق فکندش به بند تو
ضبط تو دید و جست برون از کمند تو
ای پای تا به سر چونی قند دلپسند
افغان که طعمهٔ مگسانست قند تو
دست مرا که ساختهای زیر دست غیر
کوتاه به ز میوهٔ نخل بلند تو
چند افکنی در آتش سوزان دل مرا
هست این سیاه روز دل من پسند تو
ای مادر زمانه ببین کز خلاف عهد
با من چه میکند خلف ارجمند تو
دل برگرفتی ز تو جانا اگر بدی
در سینهٔ من آن دل هجران پسند تو
تلخی مکن که خنده نگهداشتن به زور
میبارد از لب و دهن نوشخند تو
امروز کو که باز بتر بیندت به من
بدگوی من که دوش همی داد پند تو
چون محتشم بسی ز ندامت بسر زدم
دستی که میزدم به عنان سمند تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر به معشوق خود میگوید که او برایش مانند قند شیرین و دلپذیر است، اما این شیرینی برای دیگران نیز جذابیت دارد. او از زخمهای عشقش و بیوفاییهای معشوق شکایت میکند و به یادآوری عهد و پیمانی که فراموش شده، میپردازد. شاعر به تلخی ناشی از این عشق اشاره میکند و از او میخواهد که دلش را نشکند، زیرا حتی در خندههایش نیز غم وجود دارد. در نهایت، شاعر ابراز میکند که با وجود ندامت و درد، همچنان درگیر عشق و یاد معشوق است.
هوش مصنوعی: عشقی که او را به دام انداخته، وقتی تو را دید، تلاش کرد تا از چنگ تو فرار کند.
هوش مصنوعی: تا سر و پا چه حالی داری، ای دلپسند مانند قند افغان، که شیرینی تو مانند قند برای مگسها جذابیت دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس تعلق و وابستگی اشاره دارد. شاعر از کسی میخواهد که از او حمایت کند و به او کمک کند، زیرا او تحت تأثیر و فشار دیگران است. او از نخل بلند به عنوان نمادی از عظمت و قدرت یاد میکند و با تواضع میخواهد که دستش در حال حاضر به کسی دیگر نرسد و از آن شخص حمایت کند.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی دل سوزان من را در آتش اندازی؟ این روزهای تیره و تار برای دل من به هیچوجه خوشایند تو نیست.
هوش مصنوعی: ای مادر زمانه، نگاه کن که فرزند با ارزش تو چگونه به عهد و پیمانش با من خیانت میکند.
هوش مصنوعی: ای محبوب، اگر از تو دلگیر شدم، باید بدانی که در قلب من تنها حسرت و یاد تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: تلخی نکن که خندیدن به زور از لبها و دهن تو بیرون میآید.
هوش مصنوعی: امروز چه کسی پیدا میشود که به تو نگاه کند و بدگوییِ من را بگوید، در حالیکه دیشب فراموش نکردم که پند تو را گرفتم؟
هوش مصنوعی: وقتی از کارهایی که کردهام بسیار پشیمان شدم، دستم را از کاری که با شتاب و بیملاحظه انجام میدادم، برداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
[...]
تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمیکند به شکر دردمند تو
محتاج قید نیست، که زندانیان عشق
بیرون نمیروند به جور از کمند تو
کشتند در کنار چمن سروها بسی
[...]
ای گردن بلند قدان در کمند تو
رعنائی آفریده قد بلند تو
بر صرصری سوار وز دل میبرد قرار
طرز گران خرامی رعنا سمند تو
خوش نرخ خندهٔ تو به بازار آرزو
[...]
با آنکه آزموده ترا دردمند تو
هر دم فریب میخورد از زهرخند تو
باشد هم از فریب محبت که افکند
خود را به دست و پای اسیران، کمند تو
از بس که میکشند ز هر سو کمند شوق
[...]
صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
شد رشک طور از آمدنت کوی عاشقان
بنشین، که باد خردهٔ جان ها سپند تو
مشکل شده ست کار دل از عشق و خوش دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.