گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محتشم کاشانی

به دوستی خودم میکشی که رای من است این

به خویش دشمنی کرده‌ام سزای من است این

گداختم ز جفا تا وفا به عهد تو کردم

بلی نتیجهٔ عهد تو و وفای من است این

به قول مدعیم میکشی و نیستی آگه

که در غمی که منم عین مدعای من است این

وفا نگر که دم قتل من ز خیل سگانش

یکی نکرد شفاعت که آشنای من است این

عجب نباشد اگر پا کشم ز مسند قربت

تو آفتابی و من ذره‌ام چه جای من است این

دلم که گشته ز بی‌غیرتی مقیم در آن کو

از آن مقام برانش که بی رضای من است این

اگر ز غم برهی محتشم دچار تو گردد

بگو کمینه غلام گریز پای من است این