چو در چوگان زدن آن مه نگون گردد ز پشت زین
زمین گوید ثنا گردون دعا روحالامین آمین
رسید از ماه سیمایان سپاهی در قفا اما
در این میدان نمیبینم سپهداری به این آئین
به تندی برق مستعجل به لنگر کوه پابرجا
به میدانها سبک جولان به محفلها گران تمکین
به تحریک طبیعت در خم چوگان بیدادم
چنان دارد که چون گویم نه آرامست و نه تسکین
شوم او را بلاگردان چو رخش ناز بیپایان
به پایین راند از بالا به بالا تا زد از پایین
مکن خون کوی ای دل بر سر میدان او مسکن
که آنجا در پی سر میرود صد عاشق مسکین
نثار بزمت این بس محتشم کان معدن احسان
لب گوهرفشان گاهی بجنباند پی تحسین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف چوگان و زیباییهای آن نوشته شده است. شاعر از مهارت و زیبایی بازیکنان در میدان چوگان سخن میگوید و به شکوه و عظمت این ورزش اشاره دارد. او به تندی و شتاب بازی و همچنین به احساسات عاشقانه و شور و شوق حاکم بر میدان پرداخته است. همچنین، شاعر به صفات والای افرادی که در این میدان حضور دارند و به عشق و ارادت آنها اشاره کرده و زیبایی و لطافت این ورزش را ستایش میکند. در نهایت، او به بندگی و فداکاری در عشق و احسان میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن استاد ماهر در چوگان بازی بر پشت زین قرار میگیرد و به زمین میافتد، آسمان شکرگزار او میشود و دعا میکند که روحالامین (فرشته وحی) به او یاری دهد.
هوش مصنوعی: از دور گروهی از زیباییها به میدان نزدیک شدند، اما در این عرصه کسی را نمیبینم که بهعنوان فرمانده با این قواعد و اصول برخورد کند.
هوش مصنوعی: سریع و پر انرژی مانند برق، در حالی که کوه ثبات و استحکام دارد. در میدانها به راحتی و با آزادی حرکت میکند و در محفلها به گونهای محترم و با وقار حضور مییابد.
هوش مصنوعی: به خاطر تحریکات طبیعی، در بازی چوگان به شدت احساساتی میشوم؛ احساسی که نه میتواند آرامشی به من بدهد و نه تسکینی برای دل من فراهم کند.
هوش مصنوعی: او را به عنوان نازنین و بینهایت میپندارم که مانند رخش، با دشواری از بلندی به پستی میآمد تا اینکه از پایین ضربهای به او وارد کرد.
هوش مصنوعی: ای دل، در میدان عشق، جایی برای سکون و آرامش نیست. آنجا فقط اشک و خون تو وجود ندارد، بلکه بسیاری از عاشقان بینوا در جستجوی معشوق خود هستند.
هوش مصنوعی: هدیهای به مجلس تو میفرستم که تو خود معدن خوبیها هستی و گاه با لبهای پر از گوهر خود حرکت میکنی تا تحسین دیگران را برانگیزی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الا ای ماه مشکینمو به پیش آر آن می مشکین
ملا کن ساغر و برنِهْ به دست عاشق مسکین
از آن رخشنده خرم که عشاق را شود زو کم
ز فکرت غم ز دیده نم ز بالا خم ز چهره چین
به رنگ چهره معشوق و اشک دیده عاشق
[...]
سزد گر سر فرازد ملک و شایدگر بنازد دین
که گیتی در مه آذر گرفت آیین فروردین
به ملک و دین همی نازند شاهان بلنداختر
که آمد شاه ملکافروز مهمان قوامالدین
کجا باشد ملک چونین سزد دستور او چونان
[...]
مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین
به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین
زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه
برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین
تو بوسه عشق را دیدی مگر ای دل که پریدی
[...]
نسیم صبح کز بویش مشام جان شود مشکین
مگر هر شب گذر دارد بر آن گیسوی مشک آگین
اگر در باغ بخرامد سهی سرو سمن بویم
خلایق را گمان افتد که فردوسست و حورالعین
چو آن جادوی بیمارش که خون خوردن بود کارش
[...]
شه لشکر کش ما برد از ما عقل و هوش و دین
چرا آن ترک کافر کیش غارت می کند چندین
در آن صف کو سپه رائد به قصد غارت دلها
دلی کآنجا نخواهه شد اسیر او زهی مسکین
چو دود آه خود با او رساندم سوخت چشمانش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.