ز لالهزار مرا بیجمال دل نواز چه فیض
ز جام می لب ساقی گل عذار چه حظ
در انجمن که نباشد مغنی گل رخ
ز صوت فاخته و نغمهٔ هزار چه حظ
شکار تا شده دلهای بی محبت را
ز تیر غمزهٔ خوبان جان شکار چه حظ
چو نیست در نظر آن گل که نوبهار من است
مرا ز باغ چه حاصل ز نوبهار چه حظ
غرض مشاهده حسن توست از خوبان
وگر بیتو ز خوبان روزگار چه حظ
درین دیار دل محتشم خوش است به یار
گهی که یار نباشد درین دیار چه حظ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و زیباییهای عشق و دلبستگی میپردازد. شاعر از لذتهای زندگی بدون جمال محبوب سخن میگوید و به نارضایتی خود از نبود محبوب اشاره میکند. او به لذتهای ظاهری مانند شراب و صدای آوازها اشاره میکند، اما تاکید میکند که در نبود محبوب، هیچ یک از این لذتها واقعی نیستند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که هدف از زندگی تنها مشاهده زیباییهای محبوب است و بدون او، هیچ چیز خوشایند نیست.
هوش مصنوعی: از دشت گلها، بدون زیبایی دلنواز تو، چگونه میتوانم از می لیوان ساقی با صورت زیبایش لذت ببرم؟
هوش مصنوعی: در جمعی که خوانندهای نباشد، زیبایی گل چقدر از آواز بلبل و نغمهٔ هزار مرغ لذت میبرد؟
هوش مصنوعی: شکار دلهای فاقد محبت شده است، زیرا تیر ناز چشم زیبای خوبان، جان ما را به بازی گرفته و از آن لذت میبرند.
هوش مصنوعی: اگر آن گلی که برایم در بهار وجود ندارد، در نظر نباشد، برای من چه سودی از باغ و بهار وجود دارد؟
هوش مصنوعی: من تنها هدفم از دیدن زیباییهای دیگر، تماشای زیبایی توست و اگر تو در میان نباشی، از زیباییهای دیگر دنیا چه بهرهای میتوانم ببرم؟
هوش مصنوعی: در این دیار، دل خوشی و زیبایی وقتی فراهم است که یار در کنار باشد، و اگر یار نباشد، زندگی چه لطفی دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر تو نشنوی از نالههای زار چه حظ
وگر تو ننگری از چشم اشکبار چه حظ
درآ به مشرب روحانیان و واصل شو
معاشران تو مستان تو هوشیار چه حظ
به چشم ما در و دیوار بوستان مستند
[...]
ز گنجهای گرانمایه بی نثار چه حظ؟
اگر ز خود نفشانی ز برگ و بار چه حظ؟
بهارتازه کند داغ تخم سوخته را
دماغ سوخته را از وصال یار چه حظ؟
خوش است دامن تحریک نیم سوخته را
[...]
نه می به جام و نه معشوق در کنار، چه حظ
اگر چنین گذرد دور روزگار چه حظ
نه سیر دشت و نه گلگشت باغ، حیرانم
که همچو مرغ قفس داری از بهار چه حظ
ترا که نیست نصیبی ز بی قراری شوق
[...]
مرا که باده ندارم ز روزگار چه حظ؟
ترا که هست و نیاشامی از بهار چه حظ؟
خوش ست کوثر و پاکست باده ای که دروست
از آن رحیق مقدس درین خمار چه حظ؟
چمن پر از گل و نسرین و دلربایی نی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.