من به ناخن غم سینه میخراشم
فی المثل چه فرهاد کوه میتراشم
خاکساری تو کرده فرش راهم
غمگساری تو صاحب فراشم
گر ز دست جورت نالهای بر آرم
بر سر جهانی خاک غم بپاشم
دور باش غیرت رانده آن چنانم
کز ره خیالت نیز دور باشم
ای لب و دهانت رشک چشمۀ نوش
چارهای و رحمی زانکه ذو العطاشم
روی نازنینت بوی عنبرینت
راحت معادم عشرت معاشم
بند بندم از غم همچو نی بنالد
در هوای کویت بس که در تلاشم
مفتقر ندارد جز کلافۀ لاف
این بود متاعم وین بود قماشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.