محمد بن منور
»
اسرار التوحید
»
باب دوم - در وسط حالت شیخ
»
فصل اول - حکایات کرامات شیخ
»
حکایت شمارهٔ ۳۵
آوردهاند کی شیخ را تاجری در نشابور تنگی عود آورد و هزار دینار نشابوری. شیخ بفرمود حسن مؤدب را تا دعوتی بساخت و آن هزار دینار چنانک معهود بود درآن دعوت صرف نمود. پس تنوره بنهادند و شیخ بفرمود تا آن تنگ عود درآن تنوره نهادند تا همسرایگان ما را از بوی خوش نصیبی باشد و شمع بسیار بفرمود تا بروز در گرفتند. محتسبی بود در آن عهد عظیم مستولی و صاحب رأی و شیخ را و صوفیان را عظیم منکر، بخانقاه در آمد و شیخ را گفت این چیست کی تو میکنی؟ شمع بروز درگرفتن و تنگ عود در تنوره نهادن روا نیست و کس نکرده است. شیخ گفت ما ندانستیم کی این روا نیست تو برو و آن شمعها را بنشان. محتسب در پیش شمعی شدتا بنشاند و پفی درداد، آتش درروی و موی و جامۀ محتسب افتاد و بیشتر بسوخت. شیخ گفت:
هرآن شمعی که ایزد بر فروزد
کسی کش پف کند سبلت بسوزد
محتسب از گفتن پشیمان شد و توبه کرد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این داستان، شیخی در نشابور به دعوتی بزرگ پرداخته و برای آن هزار دینار خرج میکند. او عود را در تنوره میگذارد تا مهمانان از بوی خوش لذت ببرند و شمعهایی را هم روشن میکند. اما محتسب، که مردی با قدرت در آن زمان بود، به شیخ انتقاد میکند و میگوید که این کارها روا نیست. شیخ از او میخواهد که برود و شمعها را خاموش کند. در این حین، محتسب ناخواسته با پف کردن باعث آتشسوزی در خود میشود. پس از این حادثه، محتسب از گفتار خود پشیمان میشود و توبه میکند. در کل داستان به نوعی نشاندهنده پیروزی نور بر خاموشی و حق بر باطل است.
هوش مصنوعی: در نشابور، شخصی که تاجر بود، برای شیخ عودی و هزار دینار نشابوری آورد. شیخ از حسن مؤدب خواست تا مهمانی ترتیب بدهد و آن هزار دینار را طبق معمول در آن مهمانی خرج کرد. سپس تنورهای ایجاد کردند و شیخ دستور دادند تا آن تنگ عود را درون تنوره قرار دهند تا مهمانان از بوی خوش آن بهرهمند شوند. همچنین به تعداد زیاد شمع گذاشتند تا در طول روز روشن شوند. در آن زمان، محتسبی بود که قدرت زیادی داشت و نظرش به صوفیان و به ویژه شیخ منفی بود. او به خانقاه وارد شد و از شیخ پرسید که این کارها چیست؟ آیا روشن کردن شمع و قرار دادن عود در تنوره درست است؟ شیخ پاسخ داد که ما نمیدانستیم که این کار نادرست است، تو برو و آن شمعها را خاموش کن. محتسب به سمت یکی از شمعها رفت تا آن را خاموش کند، اما ناگهان آتش به لباس و موی او افتاد و بیشتر سوخت. شیخ در این هنگام گفت:
هوش مصنوعی: هر شمعی که خدا روشن کند، اگر کسی بخواهد آن را با فوت خاموش کند، خود او خواهد سوخت.
هوش مصنوعی: محتسب از سخنانش پشیمان شد و تصمیم گرفت که توبه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.