گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

رویی که چو او چرخ فلک ننگارد

قدی که چو او زمانه بیرون نارد

با این همه داد سخت اندک دارد

خوی گردد اگر چشم برین بگذارد

خیام

گردون ز زمین هیچ گلی برنارد

کش نشکند و هم به زمین نسپارد

گر ابر چو آب، خاک را بردارد

تا حشر همه خون عزیزان بارد

انوری

صد پرده شبی فلک ز من بردارد

تا روز چو شب زپرده بیرون آرد

از دست شب و روز به شب بگریزد

هر کس که چو روز من شبی بگذارد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مجیرالدین بیلقانی

گندانی را که گند بدعت دارد

فرابه به سنگلاخ ما می آرد

او را همه وقت پشت پا خاریدی

اکنون به سر من که سرش می خارد

ظهیر فاریابی

خسرو چو به خرمی قدح بر دارد

وز ابر بیان در معانی بارد

از رحمت او چه کم شود گر گه گاه

این گمشده را به لطف خود یادآرد؟!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه