به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
به هیچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود
که نظم و نثرم دُرّ است و طبع من دریاست
به لطفِ آبِ روان است طبع من لیکن
به گاهِ کثرت و قُوَّت چو آتش است و هواست
اگر چه همچو گیا نزد هر کسی خوارم
و گرچه همچو صدف غرق گشته تن بیکاست
عجب مدار ز من نظم و نثر خوب و بدیع
نه لؤلؤ از صدف است و نه انگبین ز گیاست؟
به نزد خصمان گر فضل من نهان باشد
زیان ندارد نزدیک عاقلان پیداست
شگفت نیست اگر شعر من نمیدانند
که طبع ایشان پست است و شعر من والاست
به چشم جد و حقیقت مرا نمیبینند
که نزد عقل مرا رتبت و شرف به کجاست
اگر چو چشمهٔ خورشید روشن است و بلند
چگونه بیند آن کش دو چشم نابیناست
به هیچ نوع گناهی دگر نمیدارم
مرا جز اینکه ازین شهر مولد و منشاست
اگر بر ایشان سِحْرِ حلال برخوانم
جز این نگویند آخر که کودک و برناست
ز کودکی و ز پیری چه فخر و عار آید
چنین نگوید آن کس که عاقل و داناست
هزار پیر شناسم که مشرک و گبر است
هزار کودک دانم که زاهد الزهداست
اگر رئیس نیم یا عمید زاده نیم
ستوده نسبت و اصلم ز دودهٔ فضلاست
اگر به زهد بنازد کسی روا باشد
ور افتخار کند فاضلی به فضل سزاست
به اصلِ تنها کس را مفاخرت نرسد
که نسبت همه از آدم است و از حواست
مرا به نیستی ای سیدی چه طعنه زنی
چو هست دانشم ار زر وَ سیم نیست رواست
خطاست گویی در نیستی سخا کردن
ملامت تو چه سودم کند چو طبع سخاست
به جود و بخل کم و بیش کی شود روزی
خطا گرفتن بر من بدین طریق خطاست
اگر به نیک و بد من میان ببندد خلق
جز آن نباشد بر من که از خدای قضاست
ز بس بلا که بدیدم چنان شدم به مَثَل
که گر سعادت بینم گمان برم که بلاست
تو حال و قصهٔ من خوان که حال و قصهٔ من
بسی شگفتتر از حال وامق و عذراست
اگر چه بر سرم آتش ببارد از گردون
ز حال خود نشوم و اعتقاد دارم راست
گهر بر آن کس پاشم که در خور گهر است
ثنا مر او را گویم که در سزای ثناست
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که پادشاه بزرگ است و مفخر دنیاست
خجسته نامش بر شعرهای نادر من
چو مهر بر دِرَم است و چو نقش بر دیباست
بدین قصیده که گفتم من اقتدا کردم
به اوستاد لبیبی که سید الشعراست
بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت
سخن که نظم دهند آن درست باید و راست
قصیده خُرد ولیکن به قدر و فضل بزرگ
به لفظ موجز و معنیش باز مستوفاست
هر آنکه داند داند یقین که هر بیتی
ازین قصیدهٔ من یک قصیدهٔ غراست
چنین قصیده ز مسعود سعد سلمان خواه
چنین قصاید مسعود سعد سلمان راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به افتخار و ارزش شعر و نثر خود اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که هنرش در هیچ زمانی کاهش نیافته است. او به تواناییهای خود در نظم و نثر افتخار میکند و بیان میکند که ممکن است مورد بیاعتنایی قرار گیرد، اما برای عاقلان و دانایان تفاوتی ندارد و ظرفیت خلاقیتش بالاست.
شاعر به قضاوت نادرست دیگران اشاره کرده و میگوید که افرادی که شعر او را درک نمیکنند، درک ضعیفی دارند. او در مورد نسب و اصل صحبت کرده و به این نکته اشاره میکند که ارزش انسان به دانش و فضیلت اوست، نه به اصل و نژاد.
شاعر همچنین از مصائب و مشکلات زندگیاش میگوید و بیان میکند که خوشبختی را در بین بدبختیها میبیند. او در نهایت به ستایش امیر غازی محمود میپردازد و خود را در ارائه این قصیده تحت تأثیر استادان بزرگش قرار میدهد و میگوید که هر بیت از این شعر میتواند به تنهایی یک اثر بزرگ باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در شعر و نثر شایستهی افتخار است، من هم امروز به خاطر شعر و نثر خودم شایستهی آن افتخار هستم.
هوش مصنوعی: در هیچ وقتی نباید از مهارتهای من در نظم و نثر کاسته شود، زیرا آثار من گرانبها و باارزش است و استعداد من بیپایان و عظیم است.
هوش مصنوعی: طبع من به خاطر آبِ جاری و لطیف به آرامش میرسد، اما در زمانهای پرتنش و قوی، حالتی همچون آتش دارد که نیاز به هوای تازه و تنفس میکند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مثل گیاهان در نظر دیگران بیارزش هستم و همچنین مانند صدفی که در دریا غرق شده، به نظر میرسد وجودم هیچ نقصی ندارد.
هوش مصنوعی: نباید از من در مورد نظم و نثر زیبا و بدیع تعجب کنی؛ چرا که همانطور که مروارید از صدف به دست میآید و عسل از گیاهان تولید میشود، این آثار نیز از فرآیندهای خاصی ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: اگر به دشمنان من خوبانگی و فضیلت من پنهان باشد، این موضوع زیانی ندارد زیرا نزد افراد عاقل حقیقت روشن است.
هوش مصنوعی: اینگونه نیست که اگر کسی شعر من را درک نکند، عجیب باشد؛ چون طبیعت و استعداد او در سطح پایینتری است و شعر من در مرتبهای بالاتر قرار دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دیگران نمیتوانند حقیقت وجودی و ارزش واقعی من را ببینند، زیرا در نظر عقل و اندیشه، جایگاه و وقار من در نقطهای متفاوت قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر خورشید به روشنی و بلندی همچون چشمهای درخشان باشد، نابینایی که دو چشمش هیچ نمیبیند چگونه میتواند آن را ببیند؟
هوش مصنوعی: من هیچ گناهی نمیکنم به جز اینکه از این شهر و سرزمین زاده شدهام و منشأ تمام دردها و مشکلات من همین جاست.
هوش مصنوعی: اگر برای آنها جادوگری مطمئن و بیضرر را به کار ببرم، جز این نمیگویند که او هنوز کودک و جوان است.
هوش مصنوعی: از کودکی و پیری نباید احساس فخر یا شرمساری کرد، زیرا کسی که عاقل و داناست، چنین سخنی نمیگوید.
هوش مصنوعی: من هزار پیر (مسن) میشناسم که کافر و بیدین هستند و هزار کودک (جوان) میشناسم که از زاهدترین زاهدان هستند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مقام و موقعیت اجتماعی بلندی داشته باشد یا از خاندانهای معتبر و اصیل باشد، در هر حال من افتخار میکنم که نسبت من به خانوادهی دانشمندان و افراد برجسته مرتبط است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به پرهیزکاریاش افتخار کند، این امر جایز است، و اگر کسی به علم و فضل خود مباهات کند، این کار شایسته و بجاست.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به اصل و نسب خود افتخار کند، زیرا همهی انسانها از آدم و حوا هستند.
هوش مصنوعی: ای آقا، چرا به من که وجودی ندارم، طعنه میزنی؟ حالا که دانش و علم دارم، اگرچه نه زر دارم و نه سیم، آیا این بیعدالتی نیست؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سخاوت در بیوجودی اشتباه است. ملامت تو بر من چه فایدهای دارد وقتی که فطرت من سخاوتمند است.
هوش مصنوعی: این شعر به این مضمون اشاره دارد که پذیرش رفتارهای دیگران مانند سخاوت و خساست نباید معیار قضاوت ما درباره آنها باشد، چون این روش قضاوت میتواند اشتباه باشد. به عبارت دیگر، نباید به راحتی قضاوت کنیم و عقیدهمان را بر اساس رفتارهای خوب یا بد دیگران بسازیم.
هوش مصنوعی: اگر مردم درباره من خوب و بد قضاوت کنند، این قضاوتها تنها نتیجه تقدیر الهی است و من نمیتوانم از آن فرار کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و مصیبتهایی که تجربه کردهام، حالا به جایی رسیدهام که اگر خوشبختی و سعادت را ببینم، به آن شک میکنم و گمان میکنم که این هم یکی از بلایای زندگی است.
هوش مصنوعی: حالت و داستان من را بخوان که داستان من بسیار شگفتانگیزتر از حال و قصهٔ وامق و عذراست.
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان بر سرم آتش بیفکند، از وضعیت خود غافل نمیشوم و به اعتقادم پایبند هستم.
هوش مصنوعی: من تنها بر کسی که لایق و شایسته است، سرمایه و ارزش خود را نثار میکنم و درباره او ستایش میکنم، زیرا او شایستهی ستایش است.
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، که به عنوان یک پادشاه بزرگ و مایه افتخار دنیا شناخته میشود، پاسدار دولت و دین است.
هوش مصنوعی: نام او در شعرهای ناب من مانند خورشید در گنجینهای ارزشمند و همچون طرحی زیبا بر پارچهای نفیس نمایان است.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر اعلام میکند که با سرودن این قصیده، به استاد خود لبیبی که از بزرگترین شعرای عصر خود است، پیروی کرده است.
هوش مصنوعی: من بر اساس یک روش خاص، این شعر را سرودم که اگر کسی بخواهد سخن بگوید، باید آن را به طور صحیح و درست بیان کند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که این اثر علیرغم کوچک بودنش، به لحاظ ارزش و دانش بسیار بزرگ و مهم است و با کلامی کوتاه، مفاهیم عمیق و کامل را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: هرکسی که اهل علم و آگاهی باشد، به خوبی میداند که هر یک از ابیات این شعر من خود به تنهایی یک اثر زیبا و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: این شعر به دنبال بیان زیبایی و ارزش خاص یک قصیده از شاعر بزرگ مسعود سعد سلمان است. شاعر در اینجا اشاره دارد که چنین شعرهایی از این شاعر وجود دارد و به نوعی در فضایی از تحسین و ستایش در مورد آثار او صحبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست
به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست
اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
[...]
در قناعت و توفیق دین و مذهب راست
بروزگار تو ، ای فخر کاینات ، کراست؟
برون ز راه تو هر راه کاندر آفاقست
غریق بیم و امید و اسیر روی و ریاست
فزایش سخن و نکتۀ بدیع تو را
[...]
سرشگ ابر بکردار لؤلؤ لالاست
نسیم باد بکردار عنبر ساراست
سپاه برف رمید و سپاه لاله رسید
خروش زاغ نشست و خروش فاخته خاست
بهر کجا نگری پیش چشم تو گهر است
[...]
بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.