گنجور

 
مسعود سعد سلمان

رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر

وداع باید کردش که کرد رای سفر

به ما مقدمه عید فر خجسته رسید

براند روزه فرخنده ساقه لشکر

برفت زود ز نزدیک ما و نیست شگفت

که زودتر رود آن چیز کو گرامی تر

مه صیام درختی است بار او رحمت

به آب زهد توان خورد هم ز شاخش بر

بزرگوار مها و خجسته ایاما

چه گفت خواهی از ما به خالق اکبر

نداشتیم تو را آنچنان که واجب بود

شدی و ماند حقت خلق را به گردن بر

حقت شناخت که داند چنانکه هست روا

بسرت برد که داند چنانکه برد به سر

امیر غازی محمود سیف دولت و دین

خدایگان جهاندار خسرو صفدر

مظفری ملکی کش ملوک روی زمین

همی ببوسند از بندگی رکاب به زر

سپهر خواست که باشد مظفر و میمون

ستاره خواست که باشدش گوهر افسر

از آن سپهر بر افراخت همچو ایوانش

وز آن ستاره فروزنده گشت همچو گهر

بدان سبب که فلک پاره ای ز همت اوست

همی نگردد قادر بر او قضا و قدر

زمین ز سم پی پیل کوه پیکر او

همی بلرزد ز آن ساخت کوه را لنگر

وز آن که گوهر بر افسرش همی باشد

شده است تابش خورشید دایه گوهر

خدایگانا آمد مه صیام و گذشت

تو شادمانه بمان در جلالت و مگذر

به کامگاری و دولت به تخت ملک نشین

به شادمانی و رامش بساط لهو سیر

گذاردی حق روزه چنانکه واجب بود

به حاصل آمد خشنودی ایزد داور

خجسته باشد شب قدرو روز نو از تو

هر آنچه کردی پذیرفته درگه محشر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر

که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر

طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق

بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر

از آنکه عاشق نبود کسی که دل ندهد

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر

سخن نو آر که نو را حلاوتی‌ست دگر

فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ

به کار ناید رو در دروغ رنج مبر

حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر

ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر

خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن

بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر

هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عسجدی
خواجه عبدالله انصاری

پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو

مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر

کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان

ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر

اگر هزار بمانی و گر هزار هزار

[...]

ازرقی هروی

بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر

نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر

ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز

کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور

فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه