گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مهستی گنجوی

از رسول بزرگ، واعظ شهر

گفت روزی حکایتی خندان

که به روز قیام حی قدیم

چون دهد امتزاج چار ارکان

هر چه از کافر و مسلمان هست

جمع گردند با تن عریان

می‌کند جبرئیل از مخلوق

رده‌هایی جدا ز پیر و جوان

هرچه پیر است سوی نار برد

هرچه باشد جوان برد به جنان

پیره زالی کریه و بد منظر

گفت با واعظ ای خجسته‌بیان

این حدیثی که نقل فرمودی

ز آن رسول بزرگ هر دو جهان

شامل حال ما اگر باشد

تیز بر ریش مردم نادان

 
sunny dark_mode