گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کوهی

دل من در بر دلدار چو گفت الله دوست

یار دانست که این عاشق دیرینه اوست

در برویم بگشاد و برخویشم بنشاند

با گدا پادشه هر دو جهان روی بر اوست

ساغر می ز لب لعل مرا گفت بگیر

نه از آن باده که در خم و صراحی و سبوست

عکس رخساره او در قدحی می‌دیدم

روشنم شد که می لعل و بت شاهد اوست

ما که قشریم در این باغ تویی لب لباب

پوست از مغز برون آمده و مغز از پوست

ذات اسماء و صفات تو به تحقیق یکی است

چه درخت است که پر سیب و انارست و کدوست

کوهیا شعر تو اسرا ازل کرد بیان

تا نگویند حریفان که چرا بیهده‌گوست

 
sunny dark_mode