ای فتنه ز چشم تو نشانی
بالای تو آفت جهانی
مویی ست به زلف تو که صد بار
بر باد بداد خان و مانی
من با تو به جز نظر ندارم
حاشا که به بد بری گمانی
بوسی هوسم کند، ولیکن
خشنود نمی شوی به جانی
گر لب نبود، کم از حدیثی
ور دل ندهی، کم از زبانی
گر می کشدم رقیب بدخوی
بگذار سگی و استخوانی
ای زلف درو مپیچ زنهار
کآزرده شود چنان میانی
دل گم کرده ست خسرو، آن کیست
کز گمشدگان دهد نشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن جنگی مرد شایگانی
معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ
بر سرش کلاه ارغوانی
بر روی نکوش چشم رنگین
[...]
ای آنکه به رخساره ارغوانی
نوشین لبی و شیرین زبانی
بازار تو خود همچو آسمانست
زیرا که تو چون ماه آسمانی
فرمان نکویان همه تو را شد
[...]
ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
[...]
عشقست نشان بی نشانی
از خود چو برون شوی بدانی
ای رای ملک شه معظم
مهپرور سالبخش ثانی
ای کرده کلیموار عدلت
آبان خدای را شبانی
حقا که شوی به مهر مه بر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.