شبی گر آن پسر نازنین به ما برسد
بود امید که بر درد ما دوا برسد
چه گویمش که بلایی ست او به نیکویی
چنان بلای دل، ای کاشکی به ما برسد
رود کرشمه کنان در ره و هزار چو من
بمرده باشد هر سو، به خانه تا برسد
عمامه کج نهد و بس که پیچ پیچ کند
به هر دل از خم او پیچشی جدا برسد
ز بهر خوبان گویند «جان خود بفروش »
هزار بار فروشم، اگر بها برسد
بیار زلف دلاویز تا به سینه نهم
دل ز جای برفته مگر به جا برسد
جفای برشکنی های تو مرا بشکست
رو مدار که بر خسرو آن جفا برسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر تظلم ما عاجزانکجا برسد
بس است نالهٔ ماگر بهگوش ما برسد
به خاک منتظرانت بهارکاشتهاند
بیا ز چشم دهیم آب تا حنا برسد
کسی به می نکند چارهٔ خمار وفا
[...]
خوش آن مریض که بر دردوی دوا برسد
به دولت ابد از قرب کبریا برسد
کسی که طالب قرب خدا بود به خدا
مگر ز دوستی شاه اولیا برسد
معین دین پیمبر کش از احد باحد
[...]
ز جلوه مهر سماکی به بوتراب رسد
چگونه ذره تواند به آفتاب رسد
ولی نعمت ما خاکیان علیست که فیض
بزادگان تراب از ابوتراب رسد
مجوی کام دل خویش را ز غیر علی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.