تب چرا درد سر آورد به نازکبدنی
که چو گل تاب نیاورد به جز پیرهنی
بر تن نازک او همچو عرق لرزانست
هر کجا هست تر و تازه گلی در چمنی
شکرش دارد و بادام زیان پنداری
چشم نگشاید از آن روی و نگوید سخنی
دیدن نبض اشارت به مسیحا کردند
گفت حیف است چنان دست بدست چو منی
از پی رگ زدن از کار بفصاد افتد
نیست استاد تر از غمزة او نیش زنی
بفدای تن رنجور نو و جان تو باد
هر کرا هست در ایام تو جانی و تنی
صحت جان و تنت چون به دعا خواست کمال
بود آمین به زبان آمده در هر دهنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها درباره درد و رنج یک بدن نازک و حساس صحبت میکند که تاب و توان تحمل درد را ندارد. او به زیبایی و لطافت گل اشاره میکند و میگوید که مانند گل در چمن، همیشه تازه و سرزنده است. احساساتی چون شکر و بادام نیز در این شعر به تصویر کشیده شده است. شاعر از زیبایی و کمحرفی این فرد میگوید و به نحوی ناامیدی و غم را در روابط انسانی توصیف میکند. در نهایت، از دعا و آرزوی سلامتی برای جسم و جان این شخص سخن میگوید و به اهمیت دعا در بهبود وضعیت جسمی و روحی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تب باعث شد که شخصی با بدن نازک و لطیف، که مانند گل نمیتواند فشار را تحمل کند، به زحمت بیفتد و تنها چیزی که میتواند بپوشد، یک پیراهن است.
هوش مصنوعی: بر بدن لطیف او، عرقی مانند شبنم در حال چکیدن است و در هر جایی که باشد، گلی تازه و سرزنده در چمن زار است.
هوش مصنوعی: او در مواجهه با برخی چیزها باید قدردانی کند و از نعمتها بهرهمند شود، اما ممکن است که نگاهی به شرایط منفی و ضررها داشته باشد. اگر نگاهمان به زیباییها نباشد، از آن رو هیچ سخنی نخواهیم گفت و ارتباطی برقرار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خود همچون مسیحا نگریستم، اما افسوس که کسی با دست خود نمیتواند کمکی به من بکند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به اندازه ی یک نگاه معنادار او نمیتواند کار را خراب کند و باعث ناامیدی شود.
هوش مصنوعی: بفدای جسم ناتوان و روح تو باشم؛ هر کسی که در طول زندگیاش روح و بدنی دارد، به خاطر تو است.
هوش مصنوعی: اگر جان و تن تو به دعا سلامتی بخواهد، رسیدن به کمال در آن است و این درخواست در زبان هر کسی جاری شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی
وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی
دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند
وقت باشد که زیانکار شود خوشسخنی
چند ازین قاعدهها وقت درآمد که کنون
[...]
در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی
این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی
حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود
مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی
از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا
[...]
به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو
تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی
گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری
[...]
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
[...]
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.