تا کی ای مونس دلم بیموجبی غمگین کنی
گریههای تلخ من بینی و لب شیرین کنی
چون هلاک جان خود خواهم به زاری و دعا
ناشنیده آرزو در زیر لب آمین کنی
گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب
آن نخواهی کرد هرگز دانم اما این کنی
از گل روی توام رنگی جز این حاصل نشد
کز سرشک ارغوانی چهرهام رنگین کنی
سر به تاج سلطنت دیگر فرو ناید مرا
گر همه عمر التفاتی با من مسکین کنی
ای دل اول آستین از عقل و دست از جان فشان
گر ز خامی پنجه با آن ساعد سیمین کنی
جنت الفردوس بنمایند در خوابت کمال
گر شبی خاک در آن ماه را بالین کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از دلتنگی و غم عشق است. شاعر به محبوب خود میگوید که چرا بدون دلیل او را غمگین میکند و به گریههایش بیتوجه است. او از محبوبش میخواهد که به دعاها و زاریهای او پاسخ دهد و نمیخواهد در انتظار او بماند. شاعر در عین حال به زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که چهرهاش تنها از اشک و غم رنگین شده است. او از محبوب میخواهد که اگر قصد ندارد به او توجه کند، لااقل به یادش باشد و توجهی به حالش داشته باشد. در نهایت، شاعر از محبوبش میخواهد که او را به بهشت آرزوهایش ببرد و دلش را آرام کند.
هوش مصنوعی: تا کی ای همدم دل من، بدون دلیل مرا غمگین کنی؟ تو اشکهای تلخ مرا میبینی و لبخند به لب داری.
هوش مصنوعی: وقتی که میخواهم جانم را با گدایی و دعا نجات دهم، آرزوهای ناپیدایم را در دل میپرورانم و امیدوارم که به زبان نیاورم، فقط در دل میگویم "آمین".
هوش مصنوعی: تو گفتهای که آیا دل من را به خواستهام برسانی یا اینکه هرگز به لب نخواهی آورد این امید را، من میدانم که این کار را خواهی کرد.
هوش مصنوعی: از چهرهی زیبای تو، رنگی جز این به دست نیامد؛ اگر اشکهای قرمز من را به رنگی زیبا تبدیل کنی، صورت من هم رنگین و زیبا میشود.
هوش مصنوعی: هرگز سر به سلطنت دیگری نخواهم گذاشت، حتی اگر در تمام عمرت به من بینوای بیاعتنا بمانی.
هوش مصنوعی: ای دل، نخست دست از خرد بردار و جان را فدای عشق بکن؛ اگر با نادانی بخواهی به آن بازوی نقرهای دست زنی.
هوش مصنوعی: در خواب ممکن است به تو بهشت فردوس را نشان دهند، اگر شبانه بر روی خاک، چهره آن ماه را آرامش ببخشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر گل سوری ز مشک تبتی پر چین کنی
تا رخ من همچو زلف خویشتن پرچین کنی
عاشقان را با فرح مجلس بهشت آیین کنی
دشمنان را از سنان بانگ خروش آگین کنی
قامت من چنبری زان قامت سروین کنی
[...]
چند تیغ ظلم را از کشتنم خونین کنی
دم برای قتلم آیی و دمی تمکین کنی
از چه مرغ دل به دام طره مشکین کنی
تا کی ای دلبر دلم بیموجبی غمگین کنی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.