ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای
به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای
خانه تست دل و دیده ز باران سرشک
اگر این خانه چکد آب در آن خانه در آی
شد ز نظارگیان خانه همسایه خراب
به من با تو که فرمود که بر بام برآی
زاهد شهر بخشکیست ز چوبی کمتر
که چو نعلین نمالیده بروی آن کف پای
گفته بودی که شبی باده خورم با تو بیا
همچو پیمان من و وعده خود دیر میای
روز باران سرشکم مرو از خانه به باغ
که رود پای تو چون سرو فرو در گل و لای
بوستانیست سرای از گل آن روی کمال
به سرای آمدی ای بلبل خوشگو به سرای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی معشوق و لطفی که از او میطلبد اشاره میکند. او از معشوق میخواهد تا لبانش را باز کند و زیباییاش را نشان دهد. شاعر احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند و میگوید که دل و چشمانش خانهی او هستند که با اشکهایش آبیاری میشوند. او به خراب شدن حال همسایهها نسبت به نگاه معشوق اشاره میکند و زاهدان را به خاطر بیاحساسی و بیتفاوتیشان سرزنش میکند. شاعر به یاد وعدههای گذشتهاش با معشوق میافتد و در انتظار اوست. در پایان، او به زیبایی باغ و گلها اشاره میکند و معشوق را به عنوان بلبل خوشگو در این سرای زیبا توصیف میکند.
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو نشانهی نیکی است و دهان تو نعمت خداوند. بگذار لبهای تو سخنی بگویند و لطفی را نمایش دهند.
هوش مصنوعی: اگر دل و چشم من از اشک پر باشد، اگر این خانه پر از باران باشد، آنگاه وقتی باران میبارد، در آن خانه بروم و ببینم.
هوش مصنوعی: خانه همسایه به خاطر تماشای ما خراب شد. به من گفتی که به بام بیایم.
هوش مصنوعی: زاهد شهر همانند چوبی است که از کفش هم کمتر پاکیزه است، زیرا که او هرگز به خود را نمالیده و زشت و ناپاک باقی مانده است.
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که شبی با هم باده بنوشیم، اما حالا که دیر آمدهای، به یاد وعدهات نیستی.
هوش مصنوعی: در روز بارانی، برای اینکه پای تو در گل و لای نرود، از خانه به باغ نرو.
هوش مصنوعی: در اینجا به باغی اشاره میشود که پر از گل است و نشاندهنده زیبایی و کمال است. بلبل خوشصدای داستان، به این باغ زیبا وارد شده و از زیباییهای آن لذت میبرد. این تصویر به ما احساس شادابی و طراوت میدهد و نشاندهنده محیطی دلانگیز برای زندگی و هنرمندی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای
تا کجا پرزند امسال و کجا دارد رای
وقت آن شد که به دشت آید طاوس و تذرو
تاشود بر سر شخ کبک دری شعر سرای
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
[...]
ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای
شکر بادا که ترا داد بما باز خدای
جان و دل باز نیامد بتن خسته ما
تا ترا باز نیاورد جهاندار بجای
چو شبانی تو و ما چون رمه و فتنه چو گرگ
[...]
ویحک ای صورت منصوریه باغی و سرای
یا بهشتی که به دنیات فرستاد خدای
گر به عینه نه بهشتی نه جهانی که جهان
عمر کاهست و تو برعکس جهان عمرفزای
نیلگون برکهٔ عنبر گل بسد عرقت
[...]
چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای
آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای
خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع
نقطه نون نبوت علم علم فزای
مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل
[...]
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.