ای خط مشکبار تو پیچیده گرد ماه
بر روی روز نقطه خالت شب سیاه
رخسار توست حجت اقرار عاشقان
هستت بر این سخن خط عنبرفشان گواه
وصف قمر به روی تو گفتم بگفت عقل
در آفتاب و ماه چه گویی حدیث شاه
خواهم که روی خویش به رویت نهم ولیک
هرگز که دیده خرمن گل همنشین کاه
چشمت به غمزه گرچه رباید هزار دل
لیکن ز راه لطف ندارد دلی نگاه
آئینه جمال نو ای شمع دلفروز
روزی بود که زنگ برآرد ز دود آه
مسکین کمال از تو به مقصود کی رسد
سلطان چو نیست باخبر از حال دادخواه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق صحبت میکند و او را چون خطی مشکبار که دور ماه پیچیده، توصیف میکند. چهرهی معشوق نشانهای برای عشق و محبت است و زیباییاش در برابر آفتاب و ماه قابل توصیف نیست. شاعر تمایل دارد که چهرهاش را به چهرهی معشوق نزدیک کند، اما میداند که این کار غیرممکن است. او همچنین به دلبری چشمان معشوق اشاره میکند که میتواند دلها را تسخیر کند، اما هیچ دلی به او نگاه نمیکند. در نهایت، شاعر از ناکامی خود در رسیدن به مقصود و دلتنگیاش در نبود معشوق میگوید.
هوش مصنوعی: ای خطی که مانند جوهر مشکی است، به دور ماه پیچیدهای، و بر چهرهات مانند نقطهای در شب سیاه، زیبایی خاصی داری.
هوش مصنوعی: صورت تو شاهدی بر اعتراف عاشقان است و این سخن را خطی به رنگ عنبر تأیید میکند.
هوش مصنوعی: من زیبایی چهرهات را به ماه تشبیه کردم، اما او گفت که در برابر خورشید و ماه، چه میتوان گفت از بزرگی و زیبایی یک پادشاه؟
هوش مصنوعی: میخواهم که چهرهام را به روی تو بیاورم، اما هرگز نمیتوانم چون چشمانم به دشت پر از گل عادت کرده و با کاه آشنا نیستند.
هوش مصنوعی: چشمان تو با ناز و کرشمهاش میتواند قلبهای زیادی را به راحتی تسخیر کند، اما با این حال، این نگاه زیبا از روی مهربانی و لطف برای کسی دلسوزی نمیکند.
هوش مصنوعی: ای آینه زیبایی، ای شمعی که دل را روشن میکنی، روزی خواهد آمد که غبار غم از دل برطرف شود و نور امید به دل بتابد.
هوش مصنوعی: کسی که در سختی و ناتوانی است، نمیتواند به هدف و خواستهاش برسد، وقتی که حاکم و سلطان از وضعیت و دردهای او بیخبر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.