ای چو چشم خوش تو چشم کسی کم دیده
شکر ننگ تو برتنگ شکر خندیده
وجهی از روی تو در دیده من خوشتر نیست
ز آن سبب دیده من دیده ترا دردیده
دیده اهل نظر دیده بسی خوب و ترا
بر سر جمله خوبان جهان بگزیده
من ز مهر رخ خوب تو ز خود بریدم
از من سوخته بر قول عدو ببریده
تو بیا سوی وثاق من بیدل تا من
تونیا وار کشم خاک رهت دردیده
نبرم جان من از این ورطه غم گر باشی
بیگناه از من بیجان تو چنین رنجیده
سالها گفته دعای تن و جان نو کمال
وز تو جز جور و جفا هیچ دگر نشنیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوب است. شاعر با عشق خود و درد و رنج ناشی از آن صحبت میکند و میگوید که چهره محبوبش برای او از همه چیز عزیزتر است. او به احساسات عمیق و دلمشغولیهایش اشاره میکند و از جدایی و نازایی محبوبش گله میکند. شاعر همچنین به انتظار و دعا برای بهبودی و کمال میپردازد، در حالی که از ناملایمات و سختیهای عشق و جفاهایی که از طرف محبوب به او رسیده، شکایت میکند. در نهایت، او هنوز به عشق و محبت وفادار است و امیدوار است که روزی محبوب به سوی او بازگردد.
هوش مصنوعی: ای چشمان زیبا، چشمان کسی کمتر از تو وجود ندارد. ننگ تو مانند قند شیرینی است که در تنگی خود، خندهای میکند.
هوش مصنوعی: هیچ گونه زیباییای از چهره تو برای من دلپذیرتر نیست، چون چشم من فقط تو را دیده و همه چیز دیگر را فراموش کرده است.
هوش مصنوعی: چشم فرزانگان و اهل بینش، با دقت و زیبایی بسیاری را میبیند و تو را در میان تمام زیباییهای جهان انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: من از عشق چهره زیبای تو از خودم جدا شدم و حالا سوختهام و از سخنان دشمن ناامید شدهام.
هوش مصنوعی: بیایید به سوی من، زیرا من دلم میخواهد تا از عشق شما خاک پایتان را بگیرم و پرستش کنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از عمق غم جدا شوم، حتی اگر تو بیگناه و بیگناهی، همچنان از من رنجیدهای.
هوش مصنوعی: سالها دعا کردهام که روح و جسمم تازه شوند، اما از تو جز بدی و ظلم چیزی نشنیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
که در آن روی نظر کرده بود دزدیده
صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی
که رخ خود به کف پاش بود مالیده
عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی
[...]
یاد آن وقت که جانانهٔ ما ترسیده
آمدی بر سر من از همه کس دزدیده
در برم بودی تا وقتِ سحر همخوابه
وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده
گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر
[...]
دل من از غم تو گرد جهان گردیده
ناکسم من به جهان چون رخ تو گردیده
حال مسکین دل ما را تو چه پرسی آخر
حال او چون سر زلفین تو شد شوریده
صبر گفتی بکن ای دوست به ایام فراق
[...]
به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟
این سپندی است که مرگ بسی آتش دیده
زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب
شانه زلف سیاهش به سمن پیچیده
گوهر راز مرا بر کف اظهار گذاشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.