گر شبی آن مه ز منزل بی نقاب آید برون
ز اول شبه تا دم صبح آفتاب آید برون
تا به چشم من خیال آن به آمد خواب رفت
چون نمک افتد درون دیده خواب آید برون
از جگر خونی که ریزم دل غذا میسازدش
فرت آتش باشد آن خون کز کباب آید برون
هر کجا باشد نشان پای او آنجا به چشم
خاک برداریم چندانی که آب آید برون
کی برون آبد البته از عهده بوسی که گفت
چون محال است آب حیران کز سراب آید برون
خرقه های صوفیان در دور چشم مست تو
سالها باید که از رهن شراب آید برون
با همه تقوی و زهد ار بشنود نامت کمال
از درون صومعه مست و خراب آید برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به توصیف عشق و دلبستگی میپردازد. او از زیبایی معشوق صحبت میکند و به تأثیر عمیق او بر روح و جانش اشاره میکند. شاعر بیان میکند که حضور معشوق حتی در خوابهایش نیز حس میشود و دلش به خاطر عشقش زخم میخورد. او همچنین به جستجوی نشانههای معشوق اشاره میکند و نشان میدهد که وجود او میتواند آب را از دل سنگ بیرون آورد. از طرفی، شاعر به صوفیان و زاهدانی که در جستجوی حقیقت هستند، اشاره میکند و بیان میکند که نام معشوق آنها را نیز مست و خراب میکند. به طور کلی، این شعر به عشق و تأثیرات عمیق آن بر زندگی و روح انسان میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر آن شب معشوق بیپرده و زیبا از خانه بیرون بیاید، تا صبح خورشید نیز طلوع خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به چشم من تصوری از او آمد و سپس خوابم برد. مثل اینکه وقتی نمک به چشم بریزد، خواب به سراغش میآید و بیرون میآید.
هوش مصنوعی: از دل زخمی خود که باعث غم و اندوه است، غذایی میسازم. آن خونی که از کباب بیرون میآید، مانند آتش سوزان است.
هوش مصنوعی: هر کجا که نشانی از او باشد، ما آنجا با دقت و احترام، خاک را کنار میزنیم تا آب (معنوی یا مادی) از آنجا خارج شود.
هوش مصنوعی: کسی که از ناحیه بیخبر و گمراهی میآید، نمیتواند به راحتی از مشکلات و چالشها عبور کند. مانند این است که آب گیج و سردرگم هرگز نمیتواند از یک سراب بیرون بیاید، زیرا این کار غیرممکن است.
هوش مصنوعی: لباسهای پشمین صوفیان، سالها در زیر نگاه مست تو باید بمانند تا از تأثیر شراب رهایی یابند.
هوش مصنوعی: اگرچه کسی به تقوی و زهد معروف باشد، اما وقتی نام تو را بشنود، از درون زندگی مذهبیاش خارج میشود و به وجد میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با چنین حسن آن صنم گر بی حجاب آید برون
آفتاب از برقع و ماه از نقاب آید برون
گر شبی طالع شود بر بام چون بدرالدجا
تا صباح از شام زلفش آفتاب آید برون
تا بود مهمان چشم من خیال چشم او
[...]
دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون
صبح چون گردید روشن، آفتاب آید برون
می جهد آتش چو شمع از دیده گریان من
هیچ کس نشنیده است آتش ز آب آید برون
بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت
[...]
بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون
گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون
از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم
چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون
نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم
[...]
صبحدم مطلوب چون مست شراب آید برون
ز آه صدیقان او بوی کباب آید برون
کی شود ظاهر کرامت از ولی پیش نبی
ذره ها پنهان شود چون آفتاب آید برون
سال ها شد جای در ویرانهٔ دل کرده ام
[...]
شوخ شهرآشوب من گر بیحجاب آید برون
با تماشای جمالش آفتاب آید برون!
از می وصلش رقیبان جمله یکسر کامیاب
سوی عاشق آن جفاجو با عتاب آید برون!
در چمن بیروی او با گل چسان سازم نگه؟!
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.