گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر
هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر
شب که مهمان من آیی من درویش ز آه
سازم از بهر تو بریان همه مرغان سحر
بس کن ای باد صبه این حرکتهای خنک
چند کردن به هوای خود از آن کوی گذر
آنچنان گنج خیال تو غنی ساخت دو چشم
که برفتند بجاروب مزه لعل و گهر
صفت قند لبت کرد مکرر طوطی
پسته گفتش به ادب گو سخن و مغز مبر
خال ها بر لب شیرین تو دانی چه بود
نقطه هانی که نهادند به بالای شکر
دید چشمان تر در دور رخ و گفت کمال
فتنه گر مرد م کاننده درین دور قمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک شاعر بیدل معروف است و به زیبایی عشق و تمایل به معشوق میپردازد. شاعر بیان میکند که در شب مهمانی که معشوق به خانهاش میآید، همه چیز را به بهترین شکل آماده میکند. او از باد صبا میخواهد که دست از حرکتهای سرد بردارد و از فضای دلانگیز عشق سخن میگوید. تصویر زیبایی از چشمان معشوق و لبهای شیرین او به یاد میآورد و به وصف زیبایی و لذتهای عشق میپردازد. در نهایت، شاعر به ویژگیهایی که معشوقش را خاص و منحصر به فرد میکند، اشاره دارد و از جاذبه و کمال او در میان دیگران سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر تو سخنان من را بپذیری، من با دل شاد و با کمال میل هر دو نعمت سیر و زر را به تو میفرستم، اما امیدوارم این را بشنوی و از آن بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: وقتی که شب به خانهام بیایی، من با حالتی ساده و خاضع، به خاطر تو، همه پرندگان صبح را قربانی میکنم.
هوش مصنوعی: ای باد خوش، دیگر بس کن! این بازیهای خنک و لطیف را برای خودت کنار بگذار و از آن کوی بگذر.
هوش مصنوعی: چنان گنجینهای که در خیال تو وجود دارد، چشمانت را به اندازهای غنی کرده که دیگر دنبال زیبایی و زینتهای دنیا نمیروی.
هوش مصنوعی: طوطی که خود را به زیبایی و شیرینی لب تو وصف میکند، باید به جای صحبت کردن بیادبانه، با احترام حرف بزند و چیزهای ارزشمند را از ته دل بیان کند.
هوش مصنوعی: خالها بر لب شیرین تو، نشانهای هستند مانند نقطهای که بر بالای یک تکه شکر گذاشته شده است، یعنی زیبایی و جذابیت تو را بیشتر کردهاند.
هوش مصنوعی: چشمان نگران و اشکآلود او را در دوری از چهرهاش دید و گفت که چه فتنهای در این مرد وجود دارد، مانند دختری که در پرتو زیباییاش میدرخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خضاب من و از موی سیه کردن من
گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!
غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من
خردِ پیران جویند و نیابند مگر!
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
[...]
عید شاداب درختیست که تا سال دگر
از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر
بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ
بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر
زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار
[...]
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟
ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر
عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر
غم عشق تو روانم بلب آورده بلب
درد هجر تو توانم بسر آورده بسر
شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.