گنجور

 
کمال خجندی

گر قبول نو فتد از من بیدل سیر و زر

هر دو پیش تو فرستم مع شنی آخر

شب که مهمان من آیی من درویش ز آه

سازم از بهر تو بریان همه مرغان سحر

بس کن ای باد صبه این حرکتهای خنک

چند کردن به هوای خود از آن کوی گذر

آنچنان گنج خیال تو غنی ساخت دو چشم

که برفتند بجاروب مزه لعل و گهر

صفت قند لبت کرد مکرر طوطی

پسته گفتش به ادب گو سخن و مغز مبر

خال ها بر لب شیرین تو دانی چه بود

نقطه هانی که نهادند به بالای شکر

دید چشمان تر در دور رخ و گفت کمال

فتنه گر مرد م کاننده درین دور قمر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

از خضاب من و از موی سیه کردن من

گر همی رنج خوری، بیش مخور، رنج مبر!

غرضم زو نه جوانی است؛ بترسم که زِ من

خردِ پیران جویند و نیابند مگر!

فرخی سیستانی

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر

خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر

بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم

رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر

سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

عید شاداب درختیست که تا سال دگر

از گل و میوۀ او بوی همی یابی و بر

بوی آن گل بترازد چو خرد کار دماغ

بر آن میوه بتازد چو خرد سوی جگر

زین گل و میوه همان به که یکی گیرد بار

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

تا نشان آری ما را ز دل افروز بهار؟

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
قطران تبریزی

ای دلارام و دل آشوب و دلاویز پسر

عهد کرده بوفا با من و نابرده بسر

غم عشق تو روانم بلب آورده بلب

درد هجر تو توانم بسر آورده بسر

شمنان چون تو ندیدند و نبینند صنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه