بر سر کوی تو گر بودی مرا راه گذر
گاه میرفتم به دیده گاه میرفتم بسر
مرغ اگر از ناله شبهای من می کرد خواب
نا روم پیش تو میدزدیدم از وی بال و پر
در کتاب طالع ما دیده بود اختر شناس
از سر زلفت بسی نشویش در دور قمر
گر بری از ما رقیبا تحفه پیش حبیب
محبتی داریم خوش برخیز و زحمت را ببر
حال دل از باد پرسیدم ندارد آگهی
کز نسیم زلف تو من مستم و او بیخبر
همچنان از شوق آن لب خون بگریم پیش جام
گر صراحی سازد از خاک وجودم کوزه گر
گر به یاد روی او نوشی می روشن کمال
چون قدح گیری بکف افکن نظر بر ماه و خور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و longing (اشتیاق) شاعر اشاره دارد. شاعر در گوشهای از کوی معشوق میایستد و از عشق و دلتنگیاش سخن میگوید. او بیان میکند که در دلش شوق معشوق جا دارد و حتی در شبها خواب غمانگیز او را میبیند. همچنین به ستارهشناسی اشاره میکند که در کتابش پیشگویی کرده است درباره رابطه او با معشوق و زیباییهای او. شاعر از رقیبان میخواهد که از عشق او به معشوق ناله نکنند و اظهار میکند که اگر بادهای بنوشد، اثر آن به خاطر یاد معشوق خواهد بود. در نهایت، شاعر به حال دلش اشاره کرده و میگوید که بیخبر از مستیاش، به یاد معشوق در زندگیاش میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر در کوی تو مسیری برای عبورم پیدا میشد، با چشم پر از عشق و اشتیاق به سمت تو میرفتم.
هوش مصنوعی: اگر مرغی به خاطر نالههای شبانهام خوابش میبرد، من نیز پر و بال او را از او میدزدیدم و به سوی تو میآوردم.
هوش مصنوعی: در کتاب سرنوشت ما، اخترشناس نوشته بود که از موهای تو، بسیار از زیباییها و جذابیتها به دور قمر دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو از ما دور شوی، رقیب تو، هدیهای برای محبوب ندارد؛ اما ما محبتی داریم و باید خوشحال باشیم و زحمات را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: از باد حال دلم را پرسیدم، اما او نمیداند که من چقدر تحت تأثیر نسیم موهای تو هستم و بدحال میشوم و او از این مسأله بیخبر است.
هوش مصنوعی: من همواره به شدت از شوق آن لبهای زیبا اشک میریزم، حتی اگر کسی بخواهد از خاک وجود من کوزهای بسازد.
هوش مصنوعی: اگر به یاد چهره او شرابی روشن بنوشی، مانند کسی که قدحی در دست دارد، به ماه و خورشید نگاهی بینداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.