گنجور

 
کمال خجندی

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد

در مطلع سخن سخن ما تمام شد

در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر

از چهره بر فروز چراغی که شام شد

زلفت صبا کشید و نشد آگه آن دو چشم

صیاد خواب داشت که غافل ز دام شد

بر خاک در حلال مکن خون عاشقان

صید کبوتران حرم چون حرام شد

صوفی نشد بدور لبت خالی از شراب

خاک وجودش از چه صراحی و جام شد

زاهد شده است در طمع باده بهشت

تنها به خدمتش که طمع نیز خام شد

دیگر چه حاصل از لقب زاهدی کمال

ناموس چون برفت برندی و نام شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

امروز در فراق تو دیگر به شام شد

ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

بیش احتمال سنگ جفا خوردنم نماند

کز رقت اندرون ضعیفم چو جام شد

افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش

[...]

کمال خجندی

ساقی بیار باده که عید صیام شد

آن به که بود مانع رندی تمام شد

در ده قدح ز اول روزم که بعد ازین

حاجت بدان نماند که گویند شام شد

امروز هر که خدمت معشوق و می کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

چون روز عمر من به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

خون دلم چو بر تو حلالست دلبرا

آخر چرا وصال تو بر ما حرام شد

رحمی به حال زار من خسته دل بکن

[...]

قاسم انوار

از دولت وصال تو کارم بکام شد

بختم بلند گشت و سعادت غلام شد

از جلوه های حسن تو جانم حیات یافت

با چشمهای مست تو عیشم مدام شد

گفتی:سلام ذوق سلامت بدل رسید

[...]

صوفی محمد هروی

امروز دیگرم به فراق تو شام شد

در آرزوی روی تو عمرم تمام شد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه