چشم توام به غمزهٔ خونخوار میکشد
آن خونبها بود که دگربار میکشد
ترسم کشند از حسدم بار و همنشین
گر گویم این به کس که مرا بار میکشد
آن قامت چو تیر و دو ابروی چون کمان
پیوسته میکشد دل و هموار میکشد
در انتظار کشتن خود تا به کی چو شمع
میسوزدم چو عاقبت کار میکشد
فکر میان او مکن ای دل که این خیال
تن را تار میکند و زار میکشد
ای آنکه صحتم طلبی زودتر مرا
بنما به آن طبیب که بیمار میکشد
بسیار زنده کرد لبش گفته ای کمال
بسیار هم مگوی که بسیار میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر از جاذبه و تاثیر مرگبار چشمهای معشوق بر دل خود میگوید و به حس حسادت و ترس از کشتن خود از سوی عشق اشاره میکند. او از زخمهای عشق شکایت میکند و به وضعیت خود در برابر این احساسات پرداخته است. در انتها به این نکته اشاره میکند که صحبت کردن در مورد این دردها ممکن است موجب بیشتر شدن آنها گردد. شاعر از معشوق خود درخواست دارد که زودتر به او آرامش دهد، چرا که این عشق او را میسوزاند و در عذاب میگذارد.
هوش مصنوعی: چشم تو با نگاهی زیبا و خطرناک به من مینگرد، و آن چیزی که من میطلبم، همان چیزی است که دوباره مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: میترسم که از حسد دیگران، زحمت و فشاری که بر دوش من است، به همنشینانم بگویم.
هوش مصنوعی: آن اندام مانند تیر و ابروها مانند کمان است، که به آرامی دل را میرباید و خطی صاف و دلنشین میسازد.
هوش مصنوعی: مدتهاست که در انتظار پایان خود هستم. مانند شمع که میسوزد و میافتد، به تدریج به سمت سرنوشت خود پیش میروم.
هوش مصنوعی: دل بر این خیال دلخوش نباش، زیرا این تفکر تو را آزار میدهد و حال روحیت را خراب میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال سلامت منی، لطفاً زودتر مرا به آن پزشک معرفی کن که میتواند درد را از من بزداید.
هوش مصنوعی: لبانش خیلی زنده شده، مانند گفتهها و کمالاتش. اما زیاد نگو که این همه حرفها میتواند به جاهای خطرناک و دشوار بکشاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد
بی تیغ میبرد سر و بیدار میکشد
مهمان او شدیم که مهمان همیخورد
یار کسی شدیم که او یار میکشد
چون یوسفی بدید چو گرگان همیدرد
[...]
ما را دو روزه دوری دیدار میکشد
زهریست این که اندک و بسیار میکشد
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
[...]
کلفت ز چرخ دیدهٔ بیدار میکشد
روزن ز دود بیشتر آزار میکشد
زحمت درین بساط به قدر بصیرت است
سوزن ز پای راهروان خار میکشد
از بس گَزیده شد دلم از گفتگوی خلق
[...]
آزاده، از حیات خود آزار میکشد
باریست این، که دوش سبکبار میکشد
بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز
زین خون گرم، نیشتر آزار میکشد
تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.