گنجور

 
کمال خجندی

چشم توام به غمزهٔ خونخوار می‌کشد

آن خونبها بود که دگربار می‌کشد

ترسم کشند از حسدم بار و هم‌نشین

گر گویم این به کس که مرا بار می‌کشد

آن قامت چو تیر و دو ابروی چون کمان

پیوسته می‌کشد دل و هموار می‌کشد

در انتظار کشتن خود تا به کی چو شمع

می‌سوزدم چو عاقبت کار می‌کشد

فکر میان او مکن ای دل که این خیال

تن را تار می‌کند و زار می‌کشد

ای آنکه صحتم طلبی زودتر مرا

بنما به آن طبیب که بیمار می‌کشد

بسیار زنده کرد لبش گفته ای کمال

بسیار هم مگوی که بسیار می‌کشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

این عشق جمله عاقل و بیدار می‌کشد

بی تیغ می‌برد سر و بی‌دار می‌کشد

مهمان او شدیم که مهمان همی‌خورد

یار کسی شدیم که او یار می‌کشد

چون یوسفی بدید چو گرگان همی‌درد

[...]

وحشی بافقی

ما را دو روزه دوری دیدار می‌کشد

زهریست این که اندک و بسیار می‌کشد

عمرت دراز باد که ما را فراق تو

خوش می‌برد به زاری و خوش زار می‌کشد

مجروح را جراحت و بیمار را مرض

[...]

صائب تبریزی

کلفت ز چرخ دیدهٔ بیدار می‌کشد

روزن ز دود بیشتر آزار می‌کشد

زحمت درین بساط به قدر بصیرت است

سوزن ز پای راهروان خار می‌کشد

از بس گَزیده شد دلم از گفتگوی خلق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

آزاده، از حیات خود آزار می‌کشد

باری‌ست این، که دوش سبکبار می‌کشد

بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز

زین خون گرم، نیشتر آزار می‌کشد

تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه