از سر هوای وصل تو بیرون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
چشمم نظر به غیر جمالت نمیکند
باد نو از طبیعت موزون نمیرود
تا دورم از کنار تو یک لحظه نگذرد
کاندر میان دیده و دل خون نمیرود
آن صورتی که با تو مرا دست داده بود
تا بسته است نقش در دل و بیرون نمیرود
آری مگر علاج به قانون نمیرود
تا بسته است نقش در دل و بیرون نمیرود
گفتی نمیرود به دلت آرزوی من
ای آرزوی دیده و دل چون نمیرود؟
دل خوش کن ای کمال و شکایت مکن ز دوست
گر بر مراد رای تو گردون نمیرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس شدید عشق و وابستگی شاعر به معشوقش اشاره دارد. شاعر میگوید که هیچ چیز نمیتواند او را از یاد معشوقش دور کند و آرزوی وصال او همچنان در دلش زنده است. او به زیبایی معشوق و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش میپردازد و به این نتیجه میرسد که هیچ چیز در این دنیا نمیتواند احساسات عمیق او را تغییر دهد. در نهایت، شاعر از معشوقش میخواهد که دلش را خوش کند و از شکایت نسبت به دوست پرهیز کند، زیرا حقیقتاً عشق او غیرقابل تغییر است.
هوش مصنوعی: عشق و دلتنگی برای تو از ذهن و دل مجنون خارج نمیشود و او همواره در فکر وصال توست.
هوش مصنوعی: چشم من به چیزی جز زیبایی تو خیره نمیشود و هیچ چیز دیگری از طبیعت، دلنواز و موزون به نظر نمیرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از تو دور هستم، حتی یک لحظه هم نمیخواهم بگذرد، زیرا در میان چشم و قلبم، درد و خونریزی وجود دارد.
هوش مصنوعی: آن چهرهای که تو با من دست دادهای، به دل من نقش بسته و هرگز از ذهنم نمیرود.
هوش مصنوعی: بله، مگر اینکه درمانی به وسیله قانون وجود نداشته باشد، چون وقتی اثرات در دل تثبیت شدهاند، نمیتوانند به آسانی از بین بروند.
هوش مصنوعی: گفتی که نمیتوانی آرزوی من را در دل داشته باشی، حال آنکه تو خود آرزوی چشم و دل منی، چطور ممکن است که این آرزو از دل تو برود؟
هوش مصنوعی: ای کمال، دل خود را شاد کن و از دوست گله نکن که اگر خواستهات به خواست آسمان نمیرسد، نباید ناامید شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچم غم تو از دل پر خون نمیرود
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
مهرت ز سینه تا نفسی خوش برآیدم
بسیار جَهْدْ کردم و بیرون نمیرود
افسانهها که بر سر دل میکنم ولیک
[...]
از دیده رفت و از دل پر خون نمیرود
در دل چنان نشسته که بیرون نمیرود
پندم مده که گر همه عالم کنند سعی
سودای لیلی از دل مجنون نمیرود
از آتش فراق دل عالمی بسوخت
[...]
یاد تو هیچم از دل پر خون نمی رود
وز دیده ام خیال تو بیرون نمی رود
نام وفا مبر که دلم از جفا پرست
این داغهای کهنه بافسون نمی رود
صد گونه گل ز منزل لیلی شکفت و ریخت
[...]
هرگز به سیر گل دل محزون نمیرود
یار از خیال غمزده بیرون نمیرود
عشق از جهان بریدن و از جان گذشتن است
کار وفا ز پیش به افسون نمیرود
مردان به جا به عزم و توکل رسیدهاند
[...]
از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
سیل هزار زهر به جیحون نمی رود
غیرت برم به شادی عالم که هییچ گاه
از خلوت وصال تو بیرون نمی رود
تمکین عشق بین که به این جذبهٔ طلب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.