نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی
سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی
تمنا کرده ام با خود که در پایش فتم بی خود
کم افتد در سر عاشق ازین خوشتر تمنائی
دل پروانه پیش شمع رأی سوختن دارد
نه بینم در میان جمع روشنتر ازین رایی
جمالت را چو بازاریست نیز از غمزه و مژگان
رها کن تا کند زلفت به حسن خویش سودائی
به صد نقش از خیال آراست رویت خانه دل را
ز مهرویان کرا باشد چنین روی دل آرائی
بهاران بی گل رویت به داغ دل برون آریم
چو لاله گر برون آیم به کوهی یا به صحرائی
نخواندی این مثل جانا تماشا رایگان باشد
رخی بنما ستان صد جان اجازت ده تماشائی
مرا تو چشم بینانی به تو زان در تماشایم
دلا می کن تماشائی چو داری چشم بینایی
کمال از سرو بالابان چه می پرسی نشان گفتی
مهی می جویم از هر سو مگر بینم زبالایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی عشق و دلدادگی میپردازد. شاعر آرزوی دیدن خاک پای محبوبش را دارد و از این حس عمیق خود لذت میبرد. او به عشق و علاقهاش اشاره میکند که مانند پروانگی است که برای شمع میسوزد و هیچ چیز را روشنتر از عشق نمیبیند. شاعر زیبایی محبوب را با ترفندها و جذابیتهایش توصیف میکند و خواستار توجه او به خود است. همچنین، او به نقشهای زیبای محبوب در دلش اشاره میکند و از دلمشغولیهایش در غیاب محبوب سخن میگوید. در پایان، شاعر از محبوب دعوت میکند تا به دور از ملاحظه، خود را نشان دهد و بینایی خود را به کار بگیرد تا زیباییهای عشق را دریابد.
هوش مصنوعی: اگر علامتی از خاک پای او مییافتم، ترجیح میدادم در جایی سرم را به پای او بسپارم و در آنجا به حالت سجده در بیفتم.
هوش مصنوعی: من آرزو کردهام که در عشق او به زمین بیفتم و در این حالت، از خودم بیخود شوم؛ زیرا هیچ خواستهای از این زیباتر نیست.
هوش مصنوعی: دل پروانه، یعنی جان پروانه، در برابر شمع، یعنی نور، آرزوی سوختن دارد. پروانه در میان جمع، نظر دیگری نمیبیند که روشنتر از این عشق و آرزو باشد.
هوش مصنوعی: زیباییات مانند یک بازار شلوغ است؛ پس با نگاهها و حرکتهای چشمانت خودت را آزاد کن تا موهایت به خاطر زیبایی خود دلبری کند.
هوش مصنوعی: با صد دلربایی و زیبایی چهرهات، دل من را ز رنج و غم آزاد کردی. چنین زیبایی و دلنشینی از کجا بر دل من فرود آمده است؟
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی که چهره تو بدون گل است، دل ما در آتش عشق میسوزد. اگر من به دشت یا کوه بروم، همچنان دردم را با خود دارم.
هوش مصنوعی: ای جانا! این تماشا را نادیده گرفتهای، چون این زیبایی رایگان است. اگر چهرهات را نشان دهی، صدها جان را برای دیدن تو فدای یک نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: تو چشمانی داری که میتوانی با آن به من نگاه کنی، پس ای دل، وقتی به من مینگری، تماشایت به گونهای باشد که به واقعیتم پی ببری.
هوش مصنوعی: تو چه نیازی به پرسش از زیبایی و کمال سروهای بلند داری؟ من فقط به دنبال نشانی از ماه هستم و در هر طرف میگردم تا شاید از بلندی آنها ببینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.