گنجور

 
کمال خجندی

نشان خاک پای او اگر می یافتم جایی

سرم می گشت در پائیش غلطان دیده در پایی

تمنا کرده ام با خود که در پایش فتم بی خود

کم افتد در سر عاشق ازین خوشتر تمنائی

دل پروانه پیش شمع رأی سوختن دارد

نه بینم در میان جمع روشنتر ازین رایی

جمالت را چو بازاریست نیز از غمزه و مژگان

رها کن تا کند زلفت به حسن خویش سودائی

به صد نقش از خیال آراست رویت خانه دل را

ز مهرویان کرا باشد چنین روی دل آرائی

بهاران بی گل رویت به داغ دل برون آریم

چو لاله گر برون آیم به کوهی یا به صحرائی

نخواندی این مثل جانا تماشا رایگان باشد

رخی بنما ستان صد جان اجازت ده تماشائی

مرا تو چشم بینانی به تو زان در تماشایم

دلا می کن تماشائی چو داری چشم بینایی

کمال از سرو بالابان چه می پرسی نشان گفتی

مهی می جویم از هر سو مگر بینم زبالایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی

به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی

قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی

چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی

نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش

چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده

[...]

سنایی

ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی

تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی

ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی

[...]

انوری

خرد را دوش می‌گفتم که ای اکسیر دانایی

همت بی‌مغز هشیاری همت بی‌دیده بینایی

چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد

که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی

کسی کاندر جهان بی‌هیچ استکمال از غیری

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی

زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی

امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم

خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی

اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه