گنجور

 
خواجوی کرمانی

امشب ای یار قصد خواب مکن

مرو و کار ما خراب مکن

شب درازست و عمر ما کوتاه

قصه کوته کن و شتاب مکن

چشم مست تو گرچه در خوابست

تو قدح نوش و عزم خواب مکن

شب قدرست قدر شب دریاب

وز می و مجلس اجتناب مکن

سخن جام گوی و باده ی ناب

صفت ابر و آفتاب مکن

وگرت شیخ و شاب طعنه زنند

التفاتی بشیخ و شاب مکن

روز را چون ز شب نقاب کنند

ترک خورشید مه نقاب مکن

آبروی قدح بباد مده

پشت بر آتش مذاب مکن

لعل میگون آبدار بنوش

جام می را ز خجلت آب مکن

چون مرا از شراب نیست گریز

منعم از ساغر شراب مکن

از برای معاشران خواجو

جز دل خونچکان کباب مکن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode