گنجور

 
خواجوی کرمانی

دوش چون از لعل میگون تو می گفتم سخن

همچو جام از باده ی لعلم لباب شد دهن

مرده در خاک لحد دیگر ز سر گیرد حیات

گر بآب دیده ی ساغر بشویندش کفن

با جوانان پیر ماهر نیمه شب مست و خراب

خویشتن را در خرابات افکند بی خویشتن

تشنگانرا ساقی میخانه گو آبی بده

رهروانرا مطرب عشّاق گو راهی بزن

گر نیارامم دمی بی همدمی نبود غریب

زانک با تن ها بغربت به که تنها در وطن

ایکه دور افتاده ئی از راه و با ما همرهی

ره بمنزل کی بری تا نگذری از ما و من

بلبل از بوی سمن سرمست و مدهوش اوفتد

ما ز گلبوئی که رنگ و روی او دارد سمن

باغبان چون آبروی گل نداند کز کجاست

باد پندارد خروش ناله ی مرغ چمن

در حقیقت پیر کنعان چون ز یوسف دور نیست

ای عزیزان کی حجاب راه گردد پیرهن

جان و جانانرا با هم هست قرب معنوی

اعتبار بعد صوری کی توان کردن ز تن

گرچه خواجو منطق مرغان نکو داند ولیک

از سلیمان مرغ جانش باز می راند سخن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه