گنجور

 
خواجوی کرمانی

حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش

که جز او کیست که برخورد ز سیمین بدنش

می لعل ارچه لطفیست در آن جام عقیق

آن ندارد ز لطافت که در آن جامه تنش

گر در آئینه در آن صورت زیبا نگرد

بوکه معلوم شود صورت احوال منش

بوی پیراهن یوسف ز صبا می شنوم

یا ز بستان ارم نفخه ی بوی سمنش

باغبان گر بگلستان نگذارد ما را

حبذ انکهت انفاس نسیم چمنش

نتواند که شود بلبل بیچاره خموش

چو نسیم سحری برخورد از نسترنش

دهن تنگ ورا وصف نمی آرم کرد

زانکه دانم که نگنجد سخنی در دهنش

بسکه در چنگ فراق تو چونی می نالم

هیچکس نیست که یکبار بگوید مزنش

خواجو از چشمه ی نوش تو چو راند سخنی

می چکد هر نفسی آب حیات از سخنش

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش؟

سخن قند، مگو با لب شکر شکنش

گر زند با دهنش پسته ز بی مغزی لاف

هر که بیند شکند با لب و دندان دهنش

ای صبا، گوی ز من غنچه تر دامن را

[...]

خواجوی کرمانی

آنک جز نام نیابند نشان از دهنش

بر زبان کی گذرد نام یک همچو منش

راستی را که شنیدست بدینسان سروی

که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش

هر که در چین سر زلف بتان آویزد

[...]

کمال خجندی

دال زلف و الف قامت و بیم دهنش

هرسه دامند و بدان صید جهانی چو منش

نتوانست نبا را ز میانش پوشید

آن قبا بود و بریده به ند پیرهنش

با همه دامن پاکیزه چو گل جز به خیال

[...]

حافظ

یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش

می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور

دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش

گر به سرمنزل سلمی رَسی ای بادِ صبا

[...]

اهلی شیرازی

ای اجل مهلت من ده که ببوسم دامنش

دشمنم نیزمکش تا بکشد رشگ منش

چون شکایت کنم از دوست که خون ریخت مرا

هرکه شد کشته ز معشوق نباشد سخنش

دهنش گفت که دردت کنم از بوسه دوا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه