گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای ریخته قند مصری از شکّر لب

و افتاده خور از مهر تو در چنبر تب

دل در سر زلف تو از آن کرد قرار

کارام بگیرد همه کس در سر شب

 
sunny dark_mode