ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
از صوامع رخت بربست و ره صحرا گرفت
ابر را بنگر که لاف درفشانی می زند
بسکه از چشمم بدامن لؤلؤی لالا گرفت
در دلم خون جگر جایش بغایت تنگ بود
از ره چشمم برون جست و ره دریا گرفت
ایکه پیش قامتت آید صنوبر در نماز
راستی را کار بالایت قوی بالا گرفت
چون سواد زلف شبرنگ تو آوردم بیاد
از سرم تا پای چون شمع آتش سودا گرفت
منکه از کافر شدن ترسی ندارم لاجرم
مؤمنم کافر شمرد و کافرم ترسا گرفت
چشم خواجو بین که گوید هر دم از دریا دلی
کای بسا گوهر که باید ابر را از ما گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و طراوت طبیعت میپردازد. آغاز آن به تصویر کشیدن ابرها و باد در باغ و دشت اشاره دارد و به زیبایی گل و بلبل نغمهخوان میپردازد. زاهدی خسته از دنیای مادی به سمت صحرا میرود و از زندگی در صوامع فاصله میگیرد. در ادامه، شاعر به احساس درونی خود اشاره میکند که از دلتنگی و غم نشأت میگیرد و به زیبایی معشوق پرداخته و قدرت و بلندی قامت او را میستاید. در نهایت، شاعر درباره ترس از کافر شدن صحبت میکند و حسرت خود را بر گوهری که از ابر گرفته میشود، ابراز میکند. شاعر در کنار توصیف زیبایی عشق و طبیعت، به تضاد بین مؤمن و کافر نیز پرداخته است.
هوش مصنوعی: ابرهای بهاری باغ را مانند مروارید زیبا پوشاندهاند و بادی که از دشت میوزد، عطر خوش گلها را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: گل صد برگ به مراسم باشکوهی که خسرو برپا کرده است، زیبایی خاصی بخشید. بلبل خوشصدا نیز با نغمههای دلانگیزش، در این میهمانی آهنگی هزارگانه را به گوشها میرساند.
هوش مصنوعی: زاهدی که در تنهایی زندگی میکند، مانند غنچهای که از خواب باز میشود، تصمیم میگیرد از دنیای مذهبی و مکانهای خاص خود خارج شود و به دشت و بیابان برود.
هوش مصنوعی: به ابرها نگاه کن که چقدر جلوه و زیبایی دارند، چون از دور به نظر میرسد که اشکهای من با درخشندگی لؤلؤی سفید در هم آمیخته شده است.
هوش مصنوعی: در دل من غمی عمیق و سخت وجود داشت که از چشمانم بیرون آمد و به سوی دریا رفت.
هوش مصنوعی: وقتی با قامت زیبایت وارد میشوی، درخت صنوبر هم برای نماز راست میایستد و به تو احترام میگذارد، چون قدرت تو به اندازهای بالا است که همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که رنگ سیاه زلف زیبا و درخشان تو را به یاد آوردم، از سر تا پایم مانند شمعی که در آتش عشق میسوزد، شعلهور شدم.
هوش مصنوعی: من که از اینکه کافر بشوم، ترسی ندارم؛ بنابراین مؤمنم. او من را کافر دانسته و خود را ترسا معرفی کرد.
هوش مصنوعی: چشم خواجو را ببین که هر لحظه از دریا سخن میگوید، دلش میخواهد بگوید که چقدر زیباست گنجی که باید از ابرها برداشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت
آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت
در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت
چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت
عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.