بسته ی بند تو از هر دو جهان آزادست
وانک دل بر تو نبستست دلش نگشادست
عارضست در شکن طرّه بدان می ماند
کافتابیست که در عقده ی رأس افتادست
زلف هندو صفتت لیلی و عقلم مجنون
لب جانبخش تو شیرین و دلم فرهادست
سرو را گرچه ببالای تو مانندی نیست
بنده با قدّ تو از سرو سهی آزادست
هیچکس نیست که با هیچکسش میلی نیست
بدنهادست که سر بر قدمی ننهادست
هرگز از چرخ بداختر نشدم روزی شاد
مادر دهر مرا خود بچه طالع زادست
دل من بیتو جهانیست پر از فتنه و شور
بده آن باده ی نوشین که جهان بربادست
در غمت همنفسی نیست بجز فریادم
چه توان کرد که فریاد رسم فریادست
بیش ازین ناوک بیداد مزن بر خواجو
گرچه بیداد تو از روی حقیقت دادست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و وابستگی عمیق خود به معشوقش میپردازد. او میگوید که با وجود آزادی از دلبستگیهای دنیوی، دلش به آن فرهنگ بسته است. زیبایی معشوقش را با چیزهای زیبای طبیعی مقایسه میکند و بیان میکند که عشق او شبیه مجنون است. همچنین دلش پر از شور و هیجان است و از باده نوشین و شادابی زندگی خواهان است. شاعر به غم و تنهاییاش در عشق اشاره میکند و به لحظات سدی در برابر فریادش اشاره مینماید. در انتها، از معشوقش میخواهد تا بیشتر از حد به او آسیب نزند، زیرا برای او بیداد کردن نوعی واقعیت است.
هوش مصنوعی: عشق و وابستگی به تو باعث شده که از تمام محدودیتهای دنیا رها بشوم، اما کسی که دلش به تو بسته نشده، همچنان در قید و بند است و از احساساتش بهرهای نمیبرد.
هوش مصنوعی: پرتو نورانی که از تار موی حالت میتابد شبیه به نوری است که از خورشیدی که در گره یا گودالی افتاده منتشر میشود.
هوش مصنوعی: موهای تو مثل زلفهای محبوبهی لیلی است و عقل من مانند مجنون به عشق تو در سرگردانی است. لبهای تو که جاننواز است شیریناند و دل من همچون فرهاد، عاشق و دیوانهی توست.
هوش مصنوعی: اگرچه هیچ درختی به زیبایی تو نیست و سروها در بلندی و قامت شگفتانگیز تو جا نمیزنند، اما من به خاطر قامت زیبای تو، به شکوه و عظمت آنها نیازی ندارم.
هوش مصنوعی: هیچ کسی نیست که با هیچ کس ارتباط نزدیک یا گرمی داشته باشد، این نشان میدهد که انسانها در عمق وجودشان به هم بیتفاوت شدهاند و بر آن ارزش نمیگذارند.
هوش مصنوعی: هرگز از چرخ زندگی ناامید نشدهام، زیرا روزی شاد به دنیا آمدهام و سرنوشت من خود من را به این حال و روز رسانده است.
هوش مصنوعی: دل من مانند دنیایی است مملو از آشفتگی و هیجان. بیا، آن شراب دلنشین را به من بده، زیرا جهان در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: در غم تو هیچ کسی همراه من نیست و تنها راهی که دارم فریاد زدن است. اما میدانم که فریاد هم خود نوعی بیان درد و غم است و در نهایت فقط نشاندهندهی آن درد است.
هوش مصنوعی: دیگر به خواجو ظلم نکن، هرچند که ظلم تو از روی حقیقت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
نقدهایی که نه نقد غم توست آن خاکست
غیر پیمودن باد هوس تو بادست
کار او دارد کموخته کار توست
[...]
گر تو نامحرمی ای یار بدار از ما دست
کار ما با نفس محرم عشق افتاده ست
یار باید که حجاب من بی دل نشود
دایم از صحبت نامحرمم این فریادست
بر سر از مبداء فطرت رقمی زد عشقم
[...]
عقل با روح قدس گفت که فردوس برین
هیچ دانی بخوشی بر چه مثال افتادست
روح قدسی ز سر حیرت و دانش گفتش
بخوشی راست چو گرمابه علیا با دست
پیش صاحبنظران ملک سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزادست
آن که گویند که بر آب نهاد است جهان
مشنو ای خواجه که چون درنگری بر بادست
هر نفس مهر فلک بر دگری میافتد
[...]
هیچ دانی که چرا همنفس من بادست
زانکه راز دل من پیش کسی نگشادست
ز آب چشمی که به خون جگرش پروردم
ماجرای دل شوریده برون افتادست
پیش لعلت ز حیا آب شود چشمهٔ خضر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.