گنجور

 
خواجوی کرمانی

نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن

بشنو از وی ماجرای خویش بیخویشتن

بلبل بستانسرا بین در چمن دستانسرا

و او چو من دستان زن بستانسرای انجمن

گر در اسرار زبان بی زبانان می رسی

بی زبانی را نگر با بی زبانان در سخن

مطرب بی برگ بین از همدمان او را نوا

ناله ی نایش نگر در پرده ی دل چنگ زن

پسته ی خندان شکر لب چون نباتش می نهند

از چه هر دم می نهند از پسته قندش در دهن

ایکه چون نی سوختی جانم چو نی را ساختی

تا که فرمودت که هر دم آتشی در نی فکن

همچو من بی دوستان در بوستانش خوش نبود

زان بریدست از کنار چشمه و طرف چمن

راستی را گوئی از شیرین زبانی طوطیست

هر نفس در شکرستان سخن شکّر شکن

گفتم آخر بازگو کاین ناله ی زارت ز چیست

گفت خواجو من نیم هر دم چه می پرسی ز من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه