گنجور

 
خواجوی کرمانی

عارض ترکان نگر در چین جعد مشک فام

تا جمال حور مقصورات بینی فی الخیام

باده پیش آور که هر دم باد عنبر بوی صبح

می دهد جانرا پیام از روضه ی دارالسلام

مشعل خورشید فروزان شمع بر گیر ای ندیم

باد شبگیری برآمد باده در ده ای غلام

ماه مطرب گو بزیر و بم در آور ساز را

کافتاب خاوری تشریف داد از راه بام

تا ترا در پیش بت رویان درست آید نماز

جامه ی جانرا نمازی کن بآب چشم جام

عزّت دیر مغان از ساکن مسجد مجوی

کافر مکّی چه داند حرمت بیت الحرام

عار باشد در طریق عشق بیم از فخر و عار

ننگ باشد در ره مشتاق ترس از ننگ و نام

من ببوی خال مشکین تو گشتم پای بند

مرغ وحشی از هوای دانه می افتد بدام

کام دل خواجو بآسانی نمی آید بدست

رو بنا کامی رضا ده تا رسانندت بکام