زهی زلفت گرهگیری پر از بند
لب لعلت نمک دانی پر از قند
نقاب ششتری از ماه بگشای
طناب چنبری بر مشتری بند
سرم بر کف ز دستان تو تا کی
دلم در خون زهجران تو تا چند
کسی کو خویش را در یار پیوست
کجا یاد آورد از خویش و پیوند
دلا گر عاشقی ترک خرد گیر
که قدر عشق نشناسد خردمند
ببین فرهاد را کز شور شیرین
بیک موی از کمر خود را در افکند
چرا عمر عزیز آمد بپایان
من و یعقوب را در هجر فرزند
تحمّل می کنم بار گران را
ولی دیوانه سر می گردم از بند
چو جز دلبر نمی بینم کسی را
کرا با او توانم کرد مانند
بزن مطرب نوائی از سپاهان
که دل بگرفت ما را از نهاوند
کند خواجو هوای خاک کرمان
ولی پایش به سنگ آید ز الوند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از جدایی است. شاعر از زیبایی معشوقهاش میگوید و دلتنگی و اندوه خود را بیان میکند. او به زلف و لب معشوق اشاره میکند و از درد جدایی و نبود او مینالد. شاعر به فرهاد و فداکاریهای او در عشق اشاره میکند و تأکید میکند که عشق واقعی فراتر از خرد و تردید است. در نهایت، او احساس سنگینی بار جدایی را تحمل میکند و درباره دیوانگی ناشی از عشق و علاقهاش سخن میگوید. این شعر به شدت احساسی و پر از بطن عشقی و غم است.
هوش مصنوعی: ای زلفهای تو، که مانند بستن گرههای زیبا و دلربا هستند، لبهای تو همچون میوهای شیرین و خوشمزه هستند که سرشار از لذت و جذابیتاند.
هوش مصنوعی: ماه را از پشت پردهای برمیدارند و به آسمان نگاهی میاندازند، مانند شاعری که در جستجوی زیباییها و نعمتهاست. این تصویر به ما گویای این است که برای رسیدن به خواستهها و آرزوها، باید موانع را کنار زد و به جلو پیش رفت.
هوش مصنوعی: سرت را به دستان تو میگذارم و تا کی باید این دل در خون حسرت جدایی تو بسوزد؟ تا چه زمانی باید این درد را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: کسی که خود را به دوست و یار خود پیوند داده است، چگونه میتواند به یاد خود و پیوندش بیفتد؟
هوش مصنوعی: ای دل، اگر عاشقی، باید از عقل و فهم دست برداری، زیرا کسی که عشق را نمیشناسد، عاقل نیست.
هوش مصنوعی: نگاه کن به فرهاد که از عشق شیرین، بیپروا و بیجهت، موی خود را به دامنش انداخته است.
هوش مصنوعی: چرا عمر گرانبها و ارزشمند من به پایان میرسد، مانند یعقوب که در حسرت جدایی از فرزندش رنج میبرد.
هوش مصنوعی: من تحمل میکنم بار سنگینی را، اما از این قید و بند دیوانهوار گریزانم.
هوش مصنوعی: وقتی فقط محبوبم را میبینم و کسی دیگر را نمییابم، با چه کسی میتوانم مانند او رفتار کنم؟
هوش مصنوعی: بزن ساز و آواز خوشی از سپاهان، زیرا دل ما از نهاوند گرفته و غمگین است.
هوش مصنوعی: خواجو آرزوی بازگشت به خاک کرمان را دارد، اما در این مسیر با موانع و دشواریهایی مواجه میشود که از کوه الوند ناشی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در درج سخن بگشای بر پند
غزل را در به دست زهد در بند
به آب پند باید شست دل را
چو سالت بر گذشت از شست و ز اند
چو بردل مرد را از دیو گمره
[...]
ترا نه زخم دارد سود و نه بند
نه زنهار و نه پیمان ونه سوگند
یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
وگر قدرت بود فرسنگکی چند
چو زین بگذشت و ما و مطرب و می
گناه از بنده و عفو از خداوند
تعالی الله یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندانْ خداوند
تعالی الله یکی بیمثل و مانند
که خوانندت خداوندان خداوند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.