جهان جود شمس دین و دولت
زهی طبع تو در دانش جهانی
نه چون رایت فلک را آفتابی
نه چون قدرت زمین را آسمانی
سپهر فضل را تابنده مهری
جهان علم را صاحبقرانی
فلک را نور رایت رهنمائی
قضا را نوک کلکت ترجمانی
صبا از گلشن لطفت نسیمی
سپهر از آتش قهر دخانی
سر بام جلالت را نزیبد
بجز کیوان هندی پاسبانی
همای همّت عالیت را نیست
برون از برج برجیس آشیانی
ندیده پیر گردون تا جهانست
چو بخت کامگارت نوجوانی
بدان ماند فلک پیش وقارت
که برخیزد غباری ز استانی
نه بی لطفت هوا را اعتدالی
نه چون قهرت جهانرا قهرمانی
چو آب چشم من بر خاک کویت
نروید لاله ئی در بوستانی
چو مرغ طبع من در باغ مدحت
نخواند بلبلی در گلستانی
تو در عیشی و من در بستر درد
نه دل در بر نه در بر دلستانی
نه بینام تو می رانم حدیثی
نه بی یاد تو می باشم زمانی
چرا باید که دور از خدمت تو
بتلخی جان دهد شیرین زبانی
تو گوئی تیر چرخ آبنوسی
کشد هر لحظه بررویم کمانی
ز انفاس تو گریابم نسیمی
ترا دانم کزین نبود زیانی
ز یمن مقدمت امیدوارم
که از صحّت پدید آید نشانی
اگر وقتی توانی از سر لطف
بپرس آخر ز حال ناتوانی
مگر یابم بفرّ اهتمامت
ز دست نکبت گردون امانی
ازان نزلی که در پایت فشانند
مرا جانیست و انهم نیم جانی
سپهرت چاکر و بختت جوانباد
سعادت همنشین در هر مکانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به تمجید و ستایش از یک شخصیت بزرگ و تاثیرگذار به نام "شمس دین و دولت" میپردازد. شاعر به ویژگیهای برجسته او اشاره میکند و او را به عنوان منبع دانش و قدرت توصیف میکند.
شاعر بر این نکته تأکید میکند که وجود او مانند نوری در آسمان علم و دانش است و برکاتی که از حضور او ناشی میشود، بر زندگی دیگران اثر میگذارد. همچنین احساسات عمیق شاعر نسبت به او و دردهایی که از دوریاش رنج میبرد، به وضوح بیان شده است.
به طور کلی، متن ترکیبی از عشق، احترام و درخواست توجه از سوی شاعر به این شخصیت معتبر است. شاعر نهایت امیدواری خود را به او و اثرات مثبت وجودش ابراز میکند و از او درخواست میکند که از حال ناتوانیاش باخبر شود.
هوش مصنوعی: دنیا مملو از بخشش و سخاوت است و وجود تو که پر از دانایی است، در این عالم درخشان و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: نه همچون خورشید که در آسمان بر فراز زمین میتابد، نه مانند قدرتی که بر زمین حاکم است و به آسمان دست مییابد.
هوش مصنوعی: در آسمان فضیلت، خورشید خوبی میدرخشد و در دنیای دانش، علم مقام والایی دارد.
هوش مصنوعی: آسمان را نور علم و معرفت تو روشن کرده و سرنوشت را با رهبری تو هدایت می کند.
هوش مصنوعی: باد نسیموار از باغ دلانگیز تو میوزد و آسمان پر از دود آتش خشم است.
هوش مصنوعی: در بالای خانهای که به زیبایی شما میبالد، جز کیوان هندی هیچ چیز شایسته نگهبانی نیست.
هوش مصنوعی: پرواز همت بلند تو، فراتر از برج برجیس، جایی ندارد.
هوش مصنوعی: پیر و تجربهدیده روزگار، به اندازهای که بخت خوب تو در جوانی بود، چیزی مشابه را در دنیا ندیده است.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که وقتی تو با وقار و مقام خود برمیخیزی، مانند این است که آسمان به احترام تو غباری از خاک برمیدارد.
هوش مصنوعی: نه زیباییهای عالم در absence محبت تو به حالت متعادل میرسد و نه شدت خشم تو باعث سرکوبی و تسلیم جهان میشود.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای من بر خاک کویت بریزد، در آن صورت در بوستان هیچ لالهای نخواهد شکفت.
هوش مصنوعی: وقتی که شعر و زیباییهای کلامم به خاطر نمیآید، مانند پرندهای هستم که در باغی از تحسین و ستایش نمیتواند آواز بخواند، همانند بلبلهایی که در گلستانهای پر از گل و عطر به سر میبرند.
هوش مصنوعی: تو در حال خوشی و شادی هستی، در حالی که من در بستر بیماری و درد به سر میبرم. نه دل من را در بر داری و نه کسی از محبوبی در کنار توست.
هوش مصنوعی: من نه بدون یاد تو میکوشم که به پیش بروم و نه بدون اینکه از تو حرفی بزنم، مدتی دوام میآورم.
هوش مصنوعی: چرا باید کسی که به تو خدمت نمیکند، با وجود شیرینی زبانش جان خود را با تلخی به خطر بیندازد؟
هوش مصنوعی: انگار تیر زهرآگینی هر لحظه به صورتم فرود میآید و مرا تحت فشار قرار میدهد.
هوش مصنوعی: از نفسهای تو به نسیمی پناه میبرم و میدانم که از این کار ضرری نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر حضور خوشایند تو، امیدوارم نشانهای از سلامتی و تندرستی بروز کند.
هوش مصنوعی: اگر زمانی فرصت کردی، با محبت بپرس که از حال و روز کسی که ناتوان است، چه خبر است.
هوش مصنوعی: اگر بتوانم از نگرانیهای تو در برابر بدبختیهای زندگی رهایی یابم، در آن صورت آرامش و آسودگی را پیدا خواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر بر زمین بیفتند و بر من پا بگذارند، برای من چیزی نیست و حتی اندکی هم از جانم را نمیگیرد.
هوش مصنوعی: آسمانت همیشه در خدمت تو باشد و بختت جوان و شاداب باشد تا خوشبختی همواره در هر جایی همراهت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.