هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
کار هیچ آزاده ئی زین آسیا بر گرد نیست
در جهان مردی نمی بینم که از دردی جداست
یک طربناکست بر گردون و آنهم مرد نیست
گرنه بوی دوستان آرد نسیم بوستان
باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست
سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند
چون دم مهر از دل گر مست از آنرو سردنیست
درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک
دردمندان محبت را دوا جز درد نیست
بی فروغ طلعتش گو که ز مشرق برمیا
کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست
چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست
کز من خاکی کنون بر هیچ خاطر گرد نیست
کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می خورم
در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست
تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس
هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده ناامیدی و درد در زندگی است. شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچ فردی در این دنیا از رنج و درد جدا نیست و همه در زنجیر مصیبتهای زندگی گرفتارند. او به عدم وفاداری و محبت در دوستیها اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که درمان درد دلش تنها در پذیرش آن است. همچنین، شاعر میگوید که زیبایی و درخشش در زندگی وجود ندارد و همهچیز در سایه ناامیدی و غم قرار دارد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که هیچکس در این جهان از رنجها و مشکلات زندگی در امان نیست و همه به نوعی درگیر این چرخش سیاه دوران هستند.
هوش مصنوعی: هیچ صورتی وجود ندارد که زیر سایهی تاریک تقدیر، زرد و پژمرده نباشد و هیچ آزادهای نمیتواند از چرخ زمان و سختیهای آن فرار کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ مردی را نمیبینم که از رنج و دردی آزاد باشد. همه درگیر دردها و مشکلات هستند، حتی اگر برخی به نظر شاد و خوشحال بیایند، در واقع آنها هم انسان نیستند.
هوش مصنوعی: اگر نسیم باغ بوی دوستان را به همراه بیاورد، باد خیال میکند که در نهایت، گنجی به همراه خود آورده است، در حالی که این چنین نیست.
هوش مصنوعی: هرکس که از عشق و محبت صحبت کند ولی خود قلبی سرد و بیاحساس داشته باشد، سرد و بیفايده است. کسی که به خاطر عشق و محبت شاداب و سرزنده است، هرگز سرد و بیاحساس نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من از شادی و وصل محبوبم سخن گفتم تا شاید درد دل را مداوا کنم، اما برای کسانی که عاشقند، دارویی جز همان درد عشق وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بدون نور چهرهاش، بگو که امشب از شرق نمیآیم. نگران آن تنها شدن در شب نیز نیستم.
هوش مصنوعی: ما مانند غبار هستیم، وقتی که به زمین مینشینیم، به خودم گفتم که واضح است که اکنون از من هیچ نشانی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هرگز تصور نمیکردم که با وجود اینکه از درد و رنج جهان میچشم، در این دنیا کسی پیدا نمیشود که درک کند من چه حالتی دارم و چه دردی را تجربه میکنم.
هوش مصنوعی: تا تصور نکنی که خواجو به خاطر چهره زردش تنهاست، باید بدانی که در دنیای تاریک، همیشه زردی نمیتواند نشانهای از بیخبری یا بدحالی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع من، هرکس که پیشت جان نسوزد مرد نیست
عشق و سرمستی با اشک گرم و آه سرد نیست
لذت عاشق نه از مستی و میخواری بود
تشنه دیدار را پروای خواب و خورد نیست
حسن او شد جلوهگر ز آیینه صافیدلان
[...]
صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
هر که را در دل نباشد آه، مرد درد نیست
ای که خود را در دل ما زشت منظر دیده ای
رنگ خود را چاره کن، آیینه ما زرد نیست
دیده را در بسته وقف حسرت او کرده ایم
[...]
از غبار فکر باطل، پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی ز اهل فضل
این معما گفته نیکوتر، که پروین مرد نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.