ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی صحاک و چهره جام جمست
بتیرگی شده آشفته تر حقیقت شرع
سواد زلف تو گوئی که رای بوالحکمست
ز دور چرخ شبی این سؤال می کردم
که از زمانه مرا خود نصیب جمله غمست
بطیره گفت نبینی سپهر کاسه مثال
ز بهر خوردن خون تو جمله تن شکمست
گر آبروی نه در خاک کوش می طلبند
چو زلف یار قد عاشقان چرا بخمست
دلم بغمزه و ابروی او بمکتب عشق
امیدوار چو طفلان بنون و القلمست
ز شام زلف سیه چون نمود طلعت صبح
زمانه گفت که ای عاشقان سپیده دمست
مجال نطق ندارم چرا که بیش از پیش
میان لاغر او در کنار کم ز کمست
ز لعل او شکری التماس می کردم
که مدّتیست که جانم مقید المست
جواب داد که بر هیچ دل منه خواجو
که چون میان دهنم را وجود در عدمست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است که با تصویرسازیهای خاصی بیان شده است. شاعر به توصیف زلف و چهره معشوق میپردازد و تضاد میان وجود و عدم را در احساسات خود به تصویر میکشد. همچنین، در این اشعار، شاعر به بلایای عشق و غمهای حاصل از جدایی اشاره میکند و به تأمل در زندگی و سرنوشت میپردازد. در نهایت، بیان میشود که معشوق چنان زیباست که حتی زمانه نیز به او حسرت میبرد و وجودش به گونهای است که در میان مرگ و زندگی قرار دارد. شاعر از عشق همچون یک مدرسه یاد میکند که در آن آموختن و غم و شادی توأم است.
هوش مصنوعی: تو که موی میانت به گونهای است که هم وجود و هم عدم را در بر دارد، زلفهایت چون افعی زیبا و چهرهات چون جام جمی است.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که تاریکی و آشفتهگی حقیقت دین و قوانین شرع مانند تار زلف تو است، گویی که نظر بوالحکم (یک عنوان یا شخصیت اشاره شده) به این نتیجه رسیده است. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت زلف تو به گونهای است که باعث بلاتکلیفی و سردرگمی در فهم قوانین و حقایق میشود.
هوش مصنوعی: شبی از دور زمانی به این فکر میکردم که چرا زندگی فقط غم و اندوه نصیب من کرده است.
هوش مصنوعی: بطیره میگوید که نباید بگذاری آسمان بر تو تسلط پیدا کند، زیرا همهچیز در عالم به نوعی برای تغذیه و برداشت از توست و تو در نهایت جسمی خواهی بود که به مصرف دیگران میرسد.
هوش مصنوعی: اگر آبرو و اعتبار در زمین و جمع مردم نباشد، چرا عاشقان به دنبال محبوب میگردند؟ مانند زلف یار که در خم و پیچ است، عشق هم در همین حالت وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی و ابروی او جذاب شده است، همچنان که کودکانی با امید به یادگیری در مدرسه، مشتاق علم و دانش هستند.
هوش مصنوعی: از شامگاه که زلف سیاه را به نمایش میگذارد، صبح که چهره زیبایی را به ما نشان میدهد، میگوید: ای عاشقان، این سپیدهدم است.
هوش مصنوعی: من حال صحبت کردن ندارم، چون وقتی او را میبینم، بیشتر از قبل احساس کمبود میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلربایی او، از او درخواست میکردم، زیرا که مدت زمان زیادی است که جانم در بند اوست.
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که، ای خواجو، دل خود را به هیچ چیز نبند، زیرا که وجود من در این لحظه مثل چیزی است که در دل زبانم وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست
حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست
همه سعادت بلخ و همه سلامت او
که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست
نه بحر و چرخ و لیکن چو بحر و چرخ مقیم
[...]
نمود چهره و پنداشتم که صبحدمست
گرفت ساغر و شد روشنم که جام جمست
شراب داد بدین بنده کاصغر الخدمست
چه گفت گفت که رویت بکعبه ی کرمست
بهر کجا که رسد عشق شاه محترمست
صفات عشق تو گفتن نشانه کرمست
مرو بپیش، که ترسم که باز گردانند
که علت حدثان نفی معنی قدمست
بدان که: جان تهی همچو جسم بی جانست
[...]
خرام سر و تو جان را حیات دمبدمست
نهال قد ترا آب خضر در قدمست
خوشم بنقش جمالت که در صحیفه ی حسن
مراد از قلم آفرینش این رقمست
بغیر آن رخ چون گل که تا ابد باقیست
[...]
مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
هزار محنت و با محنتی هزار غمست
اگر چه با من مسکین بسی جفا کردی
زیاده ساز جفا را، که این هنوز کمست
تویی حیات من و من ز فرقتت بیمار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.