گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

چگونه سرو روان گویمت که عین روانی

نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی

کدام سرو که گویم براستی بتو ماند

که باغ سرو روانی و سرو باغ روانی

تو آن نئی که توانی که خستگان بلا را

بکام دل برسانی و جان بلب نرسانی

چه جرم رفت که رفتی و در غمم بنشاندی

چه خیزد ار بنشینی و آتشم بنشانی

برون نمی روی از دل که حال دیده ببینی

نمی کشی مگر از درد و حسرتم برهانی

زهر که دل برباید تو دل رباتر ازوئی

ز هر چه جان بفزاید تو جان فزاتر از آنی

نهاده ام سر خدمت بر آستان ارادت

گرم بلطف بخوانی و گر بقهر برانی

اگر امان ندهد عمر و بخت باز نگردد

کجا بصبر میسر شود حصور امانی

مکن ملامت خواجو بعشقبازی و مستی

که برکناری و دانم که حال غرقه ندانی

 
sunny dark_mode